شعر و شاعرى از ديدگاه قرآن و حديث

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني محمد، - 1337 عنوان و نام پديدآور : شعر و شاعري از ديدگاه قرآن و حديث =Poem and poety in Quran and tradition / با نظارت محمد بيستوني گروه تحقيق انوارالسادات مدرسي يزدي مريم رجبي نورالسادات مدرسي يزدي مشخصات نشر : قم : بيان جوان ، 1385. مشخصات ظاهري : [199] ص 11 x 17 س م شابك : 964-8399-73-5 وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي يادداشت : فهرست نويسي براساس اطلاعات فيپا يادداشت : كتابنامه ص [194 - 191]؛ همچنين به صورت زيرنويس موضوع : شعر -- جنبه هاي قرآني موضوع : شعر -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام موضوع : قرآن در ادبيات فارسي موضوع : شعر -- احاديث شناسه افزوده : مدرسي يزدي انورالسادات ، محقق شناسه افزوده : رجبي مريم ، 1345 -، محقق شناسه افزوده : مدرسي يزدي نورالسادات ، محقق رده بندي كنگره : BP104 /ش66 ب9 1385 رده بندي ديويي : 297/159 شماره كتابشناسي ملي : م 85-7063

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

مت_ن تأييديه حضرت آيت اللّه خزعلى مفسّر و حافظ كل قرآن كريم••• 5

مق__دم______ه••• 7

تعريف شع___ر••• 9

نخستين شاعر••• 24

دلي__ل اته__ام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله ••• 26

چه____ار ويژگى شع__راى متعه___د ••• 45

چرا پيامبر را متهم به شعر مى كردند ؟••• 47

ارزش شع___ر••• 48

(197)

ارزياب_ى اسلام درباره شعر و شاعرى••• 49

ذكر خداون___د••• 56

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

شن___اخ___ت بزرگت___ري___ن شاع______ر••• 72

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث••• 79

اشع___ار غيب___ى در ت__اري______خ••• 97

شع___ر ب__ه سب___ك هن_______دى••• 111

سب______ك ع_____راق__________ى••• 112

مق__ام شعر و شعراء نزد ائم__ه عليهم السلام ••• 119

(198)

وصي____ت ام____ام باق_______ر عليه السلام

••• 123

مقام شعر و شاعران نزد بزرگان دين••• 124

شع________راى غ_____دي________ر••• 129

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

شاع__ران برجسته اهل بيت عليهم السلام ••• 131

مرثي_______ه س____راي______ى••• 134

اهميّت شعر در فرهنگ و سخ_ن••• 135

مداي________ح عل__________وى••• 136

بديع_________ه س_راي_______ى••• 139

(199)

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات ••• 141

نظر آيت اللّه خامنه اى درباره هنر••• 158

حال____________ت شع_______ر••• 160

شع_____ر، هن____ر اسلام___ى!••• 161

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

تناس__ب كلمات پايان__ى آيات در قرآن كريم••• 163

ت__وشي_______ح••• 163

وج__ود سج___ع در آي__ات ق__رآن كري___م••• 164

سج__ع در ك_لام••• 167

(200)

تناس___ب فواص__ل (اواخر) آيات قرآن كريم••• 168

نظريات مختلف در مورد وجود سجع در قرآن••• 170

انواع فواصل كلام••• 179

1 _ مت____وازى••• 179

2 _ مط____رَّف••• 179

3 _ مت____وازن••• 180

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

4 _ مُ____رَصَّ_____ع••• 180

5 _ متم____اث____ل••• 181

(201)

6 _ متق_______ارب••• 181

7 _ ت___________وأم••• 182

8 _ لزوم ما لا يَلْزَم••• 182

بهتري___ن نوع سجع••• 184

حكمت ختم فواصل آيات به حروف مدّ و لين••• 185

اس__اس و مبن__اى فواص____ل قرآن_____ى••• 186

آخ___ري_________ن ك________________لام••• 189

مقدمه ناظر و ناشر :

مؤسسه قرآنى تفسير جوان در راستاى توسعه فرهنگ انسان ساز قرآن كريم، تأسيس شده و در طول مدت 10 ساله فعاليت خود حدود يكصد اثر پژوهشى و تحقيقى را در موضوعات كاربردى قرآن كريم براى

(202)

نوجوانان و جوانان عزيز، تحقيق، تأليف و منتشر نموده است. براى اين منظور روش كار در كارگاهى تحت عنوان «كارگاه آموزشى روش تحقيق موضوعى از قرآن كريم» به علاقمندان در يك جلسه 4 ساعته آموزش داده مى شود و پس از آن با تأمين منابع مطالعاتى و تحقيقاتى مورد نياز كه اكثرا توسط همين مؤسسه تأليف و منتشر شده است، علاقمندان را به انجام يك «پژوهش كاربردى قرآنى» ترغيب نموده و آثار آن ها را پس از بهينه سازى و تكميل

و تصحيح و ويراستارى، با درج نام گروه تحقيق، چاپ و منتشر مى نمايد. اثرى كه هم اكنون در محضر آن هستيم، حاصل ت_لاش سه نفر از خواهران قرآن پژوه و خوش سليقه شيرازى است كه به تناسب فضاى هنرى آن ديار، تحت عنوان «شعر و شاعرى از ديدگاه قرآن و حديث» تدوين و با حمايت اين مؤسسه چاپ و منتشر شده است. اميدوارم جوانان عزيز خصوصا دانشجويان فرهيخته، در اين اقدام خداپسندانه مؤسسه قرآنى تفسير جوان مشاركت نموده و با تحقيق يك موضوع از قرآن متناسب با علاقه و رشته تحصيلى خود، سهمى را در معرفى زيبايى هاى اقيانوس بيكران قرآن كريم به خود اختصاص دهند.

(203)

دكتر محمد بيستونى

رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآنى تفسير جوان

اَلاِْهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ لاسِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

(4)

متن تأييديه حضرت آيت اللّه خزعلى مفسّر و حافظ كل قرآن كريم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

هر زمانى را زبانى است يعنى در بستر زمان خواسته هايى نو نو پديد مى آيد كه مردم آن دوران خواهان آنند. با وسائل صنعتى و رسانه هاى بى سابقه خواسته ها مضاعف مى شود و امروز با اختلاف تمدن ها و اثرگذارى هريك در ديگرى آرمان هاى گوناگون و خواسته هاى متنوع ظهور مى يابد بر متفكران دوران و افراد دلسوز خودساخته در برابر اين هنجارها فرض است تا كمر خدمت را محكم ببندند و اين خلأ را پر كنند همان گونه كه علامه امينى با الغديرش و علامه طباطبايى با الميزانش. در اين ميان نسل جوان را بايد دست گرفت و بر سر سفره اين پژوهشگران نشاند و رشد داد. جناب آقاى دكتر محمد بيستونى رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآنى تفسير جوان به فضل الهى اين كار را بعهده گرفته و آثار ارزشمند مفسران را با زبانى ساده و بيانى

(5)

شيرين، پيراسته از تعقيدات در اختيار نسل جوان

قرار داده علاوه بر اين آنان را به نوشتن كتابى در موضوعى كه منابع را در اختيارشان قرار داده دعوت مى كند. از مؤسسه مذكور ديدار كوتاهى داشتيم، از كار و پشتكار و هدفمند بودن آثارشان اعجاب و تحسينم شعله ور شد، از خداوند منان افاضه بيشتر و توفيق افزونى برايشان خواستارم. به اميد آنكه در مراحل غيرتفسيرى هم از معارف اسلامى درهاى وسيعى برويشان گشاده شود.

آمين رب العالمين .

21 ربيع الثانى 1425

21 خرداد 1383

اب_والقاسم خزعلى

(6)

مقدمه

در بين افراد بشر كسى را نمى توان يافت كه به هنر علاقمند نباشد چون گرايش به هن__ر يك امر فط__رى اس_ت و مثل بقيه امور فط__رى نمى توان از آن صرفن__ظر ك__رد.

هنر معيار درك حيات است، آدمى به آن مى گرايد تا مدتى را از دغدغه هاى زندگى دنيوى بياسايد، هنر وجه مشترك تمام مردم دنياست و هركس با هر عقيده و مليتى به هنر علاقه مند بوده و مدتى خود را با آن سرگرم مى كند ، هنر مصاديق مختلفى دارد كه يكى از آنه__ا شع___ر اس__ت.

شعر زبان احساس است. احساس را بيان و مجسم مى كند و از روح گوينده به روح شنونده منتقل مى سازد.

شعر هنرى است كه شاعر با هنرمندى، الفاظ معمولى را با يك چينش خاص چنان كنار هم قرار مى دهد كه هم به مقص__ودش رسي__ده باشد و هم شنون__ده آن را بفهم__د.

شعر چون خواسته دل است و از دل برمى آيد لاجرم بر دل مى نشيند. با توجه به اين كه

مقدمه (7)

قرآن، اين كتاب آسمانى براى همه جنبه هاى زندگى بشر دستورالعمل دارد، پس در اين ام__ر هم انسان ها را به حال خود واگذار نكرده است.

از آن جا

كه شعر زائيده فكر و روح بشر است و شياطين و در رأس آنها ابليس براى انح__راف انسان ه__ا قسم خورده و بيك__ار ننشته ان__د پس يك شاعر نياز به راهنمايى و هدايت الهى دارد و اگر راه را از بيراهه بازنشناسد لاج__رم در مسي__ر دام شيط__ان ق__رار خواه_د گرف__ت و طعمه آنه__ا خواه__د ش_د.

پس چه نيكوست كه يك شاعر قبل از گام نهادن به وادى شعر همانگونه كه به سراغ موازين ادبى و علمى مى رود قدمى هم در راه موازين شرعى و عقلى بگذارد تا بتواند درست راه را طى كند و چه بسا كسانى كه خداوند اين نعمت را در وجودشان قرارداده است بدليل آن كه بدون اطلاعات لازم طى طريق كرده اند دچار سرگردانى شده اند و اشعار آنان از معانى و محتواى قابلى برخوردار نيست.

(8) شعر و شاعرى

تعريف شعر

شعر به معنى دانستن، زيركى و توجه خاصّ است و در اصطلاح به كلام موزون و قافيه دار اطلاق مى شود،(1) راغب گويد: شاعر به علت فطنت و دقت شاعر ناميده شده و شعر در اصل نوعى از علوم دقيق است و در اصطلاح به معنى كلام موزون و قافيه دار آمده است.

شعر بيشتر توأم با تخيّلات است كه در خارج مصداق حقيقى ندارند و شاعر ب__ه قدرت خي__ال خويش آنه__ا را در قال__ب الفاظ ريخته است، عليهذا بايد شعر را ك__لام خي_ال پرداز بگوئيم.

شعر به سخن منظوم يا كلام نيكو گفته مى شود، جمع آن «شاعر و شُعَراء»

1- لغت شن__اس__ى ق__رآن كري__م، محم__د بيستون__ى، 83، ته__ران، بي___ان ج___وان، ص 612.

تعريف شعر (9)

است كه به كسى گفته مى شود كه گوينده شعر، داننده شعر يا در يابنده آن باشد.(1)

شعر در

لغت به معنى فهم و در اصطلاح منطقى آنچه خيال انگيز است و در عرف اديبان كلامى است كه مخيّل، موزون و مقفّى باشد. بعضى معتقدند لفظ شعر معرب شير اس__ت كه در لغ__ت عبرى به معنى آواز و سرود مى باشد. بعض____ى آن را از شع____ور ب___ه معن__ى دانست___ن ب__ه حس__اب آورده ان____د.

صاحب قاموس اللغة گويد: اطلاق شعر بر اقوال منظوم به سبب شرف وزن و قافيه آن است. موضوع شعر انديشه و خيال و بيان تأثرات قلبى گوينده است. شعر زاده انفعالات و تأثّرات شاعر و تصور زنده جمال دل آراى طبيعت است. شعر

1- فرهن__گ جامع عربى _ فارسى مصور، جلد 2، احمد سيّاح، 1348، چاپ چهارم، ص 734 .

(10) شعر و شاعرى

مشروط به وزن و قافيه نيست، بايدموجب انقباض وانبساط شودبه همين جهت وزن و قافيه ازلوازم تزئينى شعربه شمارمى رودمخصوصااگرشعربالحنى خوش توأم باشدوتناسب حال و مقام و طرزبيان آن رعايت گردداثرآن به مراتب قوى تراست.(1)

ادبيّات، بيان عالى مقصود بوسيله كلمات است و به شعر «نظم» و نثر تقسيم مى شود. شعر هم يا ميزانى است كه در آن رعايت كوتاهى و بلندى هجاها بعمل مى آيد و يا موزونى كه با ضرب منطبق مى گردد و يا هجائى مى باشد و همين وزن و ميزان كه مبناى موسيقى به شمار مى رود مايه امتياز از نثر است. «سوارس»(2) عقيده دارد شعر نوعى موسيقى است كه در آن خيال مبدل به

1- شعر و موسيقى، ابوتراب رازانى، 1340، اداره كل نگارش وزارت آموزش و پرورش، ص 10 .

2- Swares.

تعريف شعر (11)

احساس مى شود، احساس را به خيال و خيال را به تجسم آنچه در طبيعت موجود است مبدل مى سازد. شاعر نخست بر اثر هيجانى مى انديشد، فكر او را به عالم تخيّل مى كشاند، خيال به زيور تصور آراسته مى شود و اين دو بر اثر وجدان و يا الهام موجب بروز

كلماتى مى گردد كه به واسطه وزن در زمره يكى از انواع شعر به شمار مى آيد. (1)

شع_ر در منط__ق دو تع__ري___ف مشه__ور دارد:

ارسطو نخستين كسى است كه از شعر سخن گفته است و در «بوطيقا»ى خويش بر آن است كه كلام مخيّل شعر نام دارد و وزن و قافيه كه صورت و قالب

1- شعروموسيقى، ابوتراب رازانى، 1340، اداره كل نگارش وزارت آموزش و پرورش، ص 11.

(12) شعر و شاعرى

شعر را تشكيل داده اند جزء ذاتى و ماهوى شعر نيستند و هم او با تفصيل اين نظربين شعر و نظم فرق نهاده است. او بسيارى از سخنان منظوم را از جنس شعر نمى شمارد و اصل را در محتوا و مضمون جستجو مى كند، وزن و قافيه را بهايى چندان نمى دهد و معنى شعر رامعتبرمى داند.

شيخ الرئيس ابوعلى سينا در منطق شفا به حكم تأثيرپذيرى از محيط اين تعريف را به نحو ديگرى صورت مى دهد و مى گويد، شعر كلامى مخيّل است متشكّل از اقوال موزون و متساوى. اين تعريف نشان مى دهد كه «عرف جمهور» در منطقي__ان برجست__ه اى چون ابن سين__ا نيز سيط__ره يافته است. اشعارى كه از شيخ الرئي__س به ج__اى مان__ده ب_ا تعري__ف وى مطاب__ق و مواف___ق اس__ت. (1)

1- شع__ر و شاعرى در آثار خواجه نصيرالدين، معظمه اقبالى، 1370، چاپ اول، تهران، وزارت ف__رهن__گ و ارش____اد اس________لام____ى، ص 65 .

تعريف شعر (13)

شعر به معنى چكامه و سخن موزون و مقفّا است.

نزد علماى عرب كلامى را شعر گويند كه گوينده آن پيش از اداى سخن قصد كرده باشد كه كلام خويش را موزون و مقفّا ادا كند و چنين گوينده اى را شاعر نامند. ولى كسى كه تنها قصد سخن گفتن را دارد

و بدون اراده سخن او موزون و مقفّا ادا شود را نتوان شاعر گفت. چنان كه در كلام قرآن مجيد آياتى نازل شده كه مطابقت با بحور و اوزان عرضى دارد، مانند «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» و جز آن كه چون موزون و مقفى بودن ارادى نيست آنها را شعر نتوان گفت. ازاين رو است كه درباره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرُ وَ مايَنْبَغِى لَهُ»(1)اگرمنظورشاعردرگفتن شعربيان مراتب توحيدياترغيب وتحريض

1- 69 / يس .

(14) شعر و شاعرى

بر مكارم اخلاق ازجهاد و عبادت و پاكدامنى و يا مدح و ستايش پيغمبر صلى الله عليه و آله يا دگر اولياى خداباشد،شعر راحرج و اشكالى نباشدچنانكه اميرالمؤمنين على عليه السلام و ديگر ائمه شعر مى گفتند.

نقل است كه چون آيه شريفه «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»(1) نازل شد حسان بن ثابت و تنى چند از شعرا كه بيشتر شعرشان توحيد و تذكير و وعظ بود به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى پيامبر! تكليف ما با اين آيه چگونه مى شود؟ پيغمبر فرمود: مؤمن با شمشير و زبانش جهاد مى ورزد و اشعارش درباره جنگ با كفار و نكوهش آنان در حكم تيراندازى به كفار است. در تفسير

1- 224 / شع_____راء .

تعريف شعر (15)

بيضاوى آمده است: چون بيشتر اشعار مقدماتش خيالات و افكار عادى از حقيقت و وصف زنان و ستايش اشخاص ناشايست و افتخارات بيهوده و هجو و تعرض به ناموس ديگران است اين آيه نازل گرديد و براى اين كه گويندگان صال__ح از آن مستثن__ى ش__ود در متم__م آن فرم_وده است: «اِلاَّ الَّذينَ ءَامَنُوا...» .

على ابن جعفر مى گويد: از امام كاظم پرسيدم آيا رواست كه در مسجد شعر خوانده شود؟ فرمود: اشكالى ندارد. (1)

است__اد مرح__وم جلال الدي__ن هماي__ى در كت__اب صناع_ات ادب_ى مى نويسد:

نظم در لغت به معنى به هم پيوستن و در رشته كشيدن دانه هاى جواهر و در اصطلاح سخنى است كه داراى وزن و قافيه باشد. يعنى موزون و مقفّى كه مرادف آن را شعرگويند .(1)

1- معارف و معاريف. سيد مصطفى حسينى دشتى، جلد 6، چاپ دوم، 1376، چاپ حجت قم، ص273 .

(16) شعر و شاعرى

شم__س الدين محم__د بن قيس رازى تعريف__ى از شع__ر به اين مضمون ب___دس_____ت مى ده___د :

بدان كه شعر در اصل لغت، دانش است و ادراك معانى به حدس صايب و انديشه و استدلال است و از روى اصطلاح سخنى است انديشيده، مرتب معنوى، موزون متكرّر متساوى و حروف آخرين آن مانند يكديگر و در اين حد گفتند

1- شعر و شاعرى در آثار خواجه نصيرالدين، معظمه اقبالى، 1370، چاپ اول، ته__ران، وزارت ف__رهن___گ، ص 69 .

تعريف شعر (17)

مرتّب معنوى تا فرق باشد ميان شعر و هذيان و كلام نامرتب بى معنى و گفتند موزون تا فرق باشد ميان نظم و نثر مرتب معنوى. و گفتند متكرّر تا فرق باشد ميان بيت ذو مصراعين و نيم بيت كه اقل شعر يك بيت تمام باشد چنانكه پيش از اين ذكر شد. و گفتند متساوى تا فرق باشد ميان بيتى تمام و ميان مصاريع مختلف هريك بر وزن ديگر. و گفتند حروف آخرين آن به يكديگر مانند باشد تا فرق باشد ميان مقفّى و غير مقفّى كه سخن بى قافيه را شعر نشمرند اگرچه موزون باشد. (1)

از نظر خواجه نصير شاعر كسى است كه توانايى انتقال احساسات، عواطف و تخيّ__لات خود را داشته باشد آن هم در صورت قالبى مناسب

و شايسته. خ__واج__ه طوس__ى ب__راى شع__ر چه__ار وج_____ه را تع__ري_____ف م__ى كن____د:

1- شعر و شاعرى در آثار خواجه نصيرالدين، معظمه اقبالى، 1370، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ، ص 70 .

(18) شعر و شاعرى

از نظر محققان متأخّر و ابن سينا: شعر كلامى است مخيّل، مؤلف از اقوال موزون مفقّى .

از نظر عرف متأخ__ران يا عرف جمه__ور: شعر كلام_ى است موزون و مقفّى.

از نظر عرف منطقى و خاص: شعر كلامى است مخيّل هرچن__د موزون نباشد.

و بالاخ__ره از نظ__ر منطقيان: شع__ر ك__لام_ى اس_ت مخيّ__ل و م___وزون. (1)

از نظر خواجه كلامى كه مشخصات زيرا را داشته باشد هرچند در عرف شعر خوانده شود شعر نيست: 1 _ دروغ سرايى، 2 _ هذيان بافى، 3 _ نظم و وزن و

1- شعر و شاعرى در آثار خواجه نصيرالدين، معظمه اقبالى، 1370، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ، ص 74 .

تعريف شعر (19)

قافيه دار خالى ازخيال انگيزى .(1)

يكى از بهترين تعاريفى كه در دوره معاصر از شعر صورت گرفته در لغتنام__ه دهخ_دا آم_ده است:

فرق ميان شعر و نظم آن است كه موضوع شعر عارضه مضمونى و معنوى كلام است در حالى كه موضوع نظم عارضه ظاهرى كلام است. به عبارت ديگر موض__وع شعر در احساس انگي__ز بودن و مبيّ__ن تأثي__رات بى شائب__ه شاع_رب__ودن خلاصه مى شود ول__ى نظم فق__ط سخن موزون مقفّ__ى اس__ت. (2)

(20) شعر و شاعرى

آناتول فرانس مى گويد: درست است كه اشعار و قصص دوره جاهليت ملل، خيلى با موازين عقل و منطق جور نيست ولى به همين دليل زيبا و جذاب است. يعنى فقط چيزهاى نامعقول، يعنى چيزهايى كه مخالف عقل و منطق هستند مطبوع و خوشايند و زيبا مى شوند. (1)

آناتول فرانس نويسنده معروف و

بزرگترين استاد ادب قرن اخير فرانسه است كه به او سلطان نثر فرانسه لقب داده اند در سال 1921 به اخذ جايزه نوبل بزرگترين جايزه ادبى جهان موفق شد. سال بعد به دليل آن كه در نوشته هايش با ني__ش و كناي__ه به مذه__ب و روحاني__ت حمله كرده بود چاپ نوشته هايش تحريم شد. (1)

1 و 2 - شعر و شاعرى در آثار خواجه نصيرالدين، معظمه اقبالى، 1370، چاپ اول، تهران، وزارت ف__رهن___گ، ص 75 و 83 .

1- شع__ر و شاع__رى در آثار خواجه نصي__رالدي__ن، معظمه اقبال__ى، 1370، چاپ اول، ته____ران، وزارت ف____رهن____گ، ص 85 .

تعريف شعر (21)

سي__د محم__ود سج_ادى در مقاله خود چنين مى نويسد:

شعر تابع زبان است و نيز مجموعه اى از اصوات و كلمات و عبارات. كلمه ها ابزار اصلى زبانند و اساسى ترين عامل ارتباطى انسان ها. (2)

و نيز رضا چهرقانى برچلويى در مقاله خود معتقد است:

هنر و در رأس آن شعر تنها توصيف، تقليد يا حتى محاكات طبيعت نيست،

1- اطلاعات عمومى سخن،مهدى يداللهى،1373،چاپ اول، تهران،انتشارات علمى، ص 481.

2- فصلنام__ه شع__ر، شماره 35، حوزه هن__رى، به__ار 1383، س__ال دوازدهم، تهران، انتشارات سوره مهر، ص 30 .

(22) شعر و شاعرى

بلكه نوعى عصيان در برابر واقعيت موجود و بازآفريدن حقيقت مفقود است. البته شعر و هنر هر چه فاصله خود را از واقعيت بيشتر كند هنرى تر است و بسيارى از آرايه هاى ادبى به خصوص در حيطه بيان بر همين اصل «ايجاد فاصل__ه از واقعيت» بنا شده اند. (1)

و بالاخره اين كه شعر تعاريف متعددى دارد و نمى توان فقط يك تعريف را مبن__ا ق___رار داد در يك____ى از تف__اسي__ر درب__اره شع__ر چني__ن آم__ده اس__ت:

شع__ر سجع و قافي__ه دارد، شعر

زائي__ده تخيلات است، بهترين شعر آن اس__ت ك__ه اغ__راق آمي____ز ب__اش__د و اغ____راق دروغ اس___ت. ك__ه گفت__ه ان___د:

در شعر مپيچ و در فن او چون اكذب اوست احسن او.(2)

1- فصلنامه شعر، شماره 35، حوزه هنرى، بهار 1383، سال دوازدهم، تهران، انتشارات سوره مهر، ص 26 .

2- حجة التفاسير، جلد 6، ص 11 .

تعريف شعر (23)

نخستين شاعر

امام على عليه السلام در پاسخ به اين سؤال مرد شامى كه نخستين بار چه كسى شعر گفت فرمودند: آدم عليه السلام . پرسيد: چه شعرى گفت؟ حضرت فرمود: وقتى از آسمان به زمين آمد و خاك آن و گستردگى و هوايش و كشته شدن هابيل به دست قابيل را دي___د گفت:

تَغَ_يَّرَتِ الْبِلادُ وَ مَنْ عَلَيْها سرزمين ها و ساكنان آنها دگرگون شده است

فَوَجْهُ الاَْرْضِ مُغْبَرٌّ قَبيحٌ و روى زمين غبارآلود و زشت گشته است

تَغَ_يَّرَ كُلُّ ذِى لَوْنٍ وَ طَعْمٍ هر آنچه رنگ و بويى دارد تغيير كرده است

وَ قَلَّ بَشاشَةُ الْوَجْهِ الْمَ_لِيحِ و شادى چهره نمكين كم شده است (1)

1- مي_زان الحكمه، جلد 6، محمد محمدى رى شهرى، 1381، چاپ سوم، قم، دارالحديث، ص 2767 .

(24) شعر و شاعرى

البته با اين همه تعريف از شعر و مقام شاعر و يا تكذيب آن آنچه را كه خداوند در ق__رآن كري__م ذك__ر ك__رده اس__ت اصلى تري__ن و برتري__ن معي__ار اس__ت ؛ در آيات مختلفى خداوند مبناى شعر درس__ت يا نادرس__ت و شاعر اينگونه اشع__ار را مع__رف__ى ك__رده اس___ت، در آي__ه 69 س__وره ي__س مى ف__رم__اي__د:

«و ما هرگز شعر به او نياموختيم، شايسته او نيست، اين تنها ذكر و قرآن مبي__ن است» .

تفسير: او شاعر نيست، او انذاركننده زندگان

است. يكى از رايج ترين اتهاماتى را كه براى پيامب__ر اس__لام صلى الله عليه و آله مطرح مى كردند عنوان كرده و سپس پاسخ دندان شكن و آموزنده به آن مى دهد و آن اتهام شعر و شاعرى است. چرا پيامبر را به چني__ن موضوع__ى مته__م مى كردن__د در حال_ى كه او هرگ__ز شعر نسروده بود ؟

نخستين شاعر (25)

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله

اين به خاطر آن بود كه جاذبه و نفوذ قرآن در دل ها براى همه كس محسوس بود و زيبايى هاى لفظ و معنا و فصاحت و بلاغت آن قابل انكار نبود، حتى خود مشركان چنان مجذوب آهنگ و بيان قرآن مى شدند كه گاه شبانه و به طور مخفيانه به نزديكى منزلگاه پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند. چه بسيار كسانى كه با شنيدن چند آيه از قرآن شيفته و دلباخته آن مى شدند و در همان مجلس اسلام اختيار مى كردند و به آغوش قرآن پناه مى بردند. اين جا بود كه براى توجيه اين پديده بزرگ و اغفال مردم از اين وحى آسمانى زمزمه شعر و شاعرى پيامبر صلى الله عليه و آله را در همه جا سردادند كه اين خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شايسته پيامبر صلى الله عليه و آله نيست كه شاع__ر باشد؟ به خاط__ر اين كه خط وح__ى از خط شع_ر كاملاً جداست، زيرا:

(26) شعر و شاعرى

1 _ معمولاًسرچشمه شعرتخيّل و پنداراست،شعربيشتربربال و پرخيال سوار مى شودوپروازمى كنددرحالى كه وحى ازمبدأهستى سرچشمه مى گيرد و بر محور واقعيت هامى گردد.

2 _ شع__ر از عواط__ف متغي__ر انسان__ى مى جوش__د و دائما در حال دگرگون__ى اس__ت در حال__ى كه وح__ى بيانگر حقايق ثابت آسمان__ى مى باش__د.

3 _ لطف شعر در بسيارى از موارد در اغراق گويى ها و مبالغه هاى آن است تا آن جا كه گفته ان__د:

اَحْسَنُ الشِّعْرِ اَكْذَبُهُ. در حال__ى كه در وح__ى جز صداقت چي___زى نيس___ت.

4 _ شاعر در بسيارى از موارد به خاطر زيبايى هاى لفظ ناچار است خود را تسليم الفاظ كن__د و دنبال__ه رو آن باش__د و چه بسا حقايقى كه در اين ميان پايم__ال مى گ_ردد.

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (27)

5 _ و سرانجام به تعبير زيباى يكى از مفسران شعر مجموعه شوق هايى است كه از زمين به آسمان پرواز مى كند، اما وحى مجموعه حقايقى است كه از آسمان به زمين نازل مى گردد و اين دو كاملاً با هم متفاوتند.

در اين جا لازم است براى شاعرانى كه در خط اهداف مقدسى گام برمى دارند و از عوارض نامطلوب شعر خود را بركنار مى سازند حساب جداگانه اى بازكنيم و ارزش مقام و هنر آن ها را فراموش نكنيم ولى به هر حال طبيعت غالب شعر آن است كه گفته شد. ولى به هر حال پيامبر نمى تواند شاعر باشد و هنگامى كه مى گويد: خدا به او تعليم شعر نداد مفهومش اين است كه از شعر بركنار است چرا كه همه تعليمات به ذات پاك خدا برمى گردد. جالب اين كه در تواريخ و روايات كرارا نقل شده كه هر وقت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى خواست به شعرى تمثّل جويد و آن را شاهد سخن قرار دهد آن را درهم مى شكست تا بهانه اى بدست دشمن

(28) شعر و شاعرى

نيفتد، چنان كه روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى خواست اين شعر معروف عرب را بخواند:

سَتُبْ__دِى لَ__كَ اَيّ__ام م___ا كُنْ__تُ ج__اهِ____لاً وَ يَ__أْتِي__كَ بِالاَْخْب__ارِ مَ____نْ لَ__مْ تَ__زود.

به زودى ايام حقايقى را براى تو آشكار مى كند كه از آن آگاه نبودى و اخبارى را كسان__ى براى ت_و مى آورند كه

زاد و توش__ه اى ب__راى آنه__ا تهيّ__ه ندي__ده اى.

پ__س ايش__ان هنگام__ى كه مى خواس__ت شع__ر ف__وق را بخوان__د ف__رم__ود:

يَأْتِي__كَ مَ__نْ لَ__مْ تَ__زودُ بِ__الاَْخْب__ارِ... و جمل____ه را پ___س و پي__ش ف_رم__ود. (1)

در ذي____ل آي____ه 69 س____وره ي____س در تفسي____ر المي__زان آم__ده اس__ت:

ما به او شعر نياموختيم و لازمه اين نفى آن است كه آن جناب هيچ

1- تفسي__ر نمون__ه، جل__د 18، آية اللّه مك__ارم شي__رازى، تهران، دارالكتب اسلاميه، ص 438 .

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (29)

سررشته اى از شعر نداشته باشد نه اين كه شعر بلد باشد ولى از گفتن امتناع بورزد براى اين كه مثلاً خدا او را از اين كار نهى كرده باشد و نه اين كه بخواهد بفرمايد قرآن شعر نيست، هرچند رسول اسلام صلى الله عليه و آله شعر هم بلد باشد. پس جمله مزبور مى خواهد جلو يك امر احتمالى را بگيرد و مى خواهد بفرمايد: خداى سبحان رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از گفتن شعر منزه داشته است. حاصل آن اين است كه: خيال نكنيد كه ما به وى شعر نياموخته ايم نقصى براى اوست بلكه براى او كمال و مايه بلندى درجه و نزاهت ساحت اوست، نزاهت از ننگى كه متخصصين اين فن دارند كه با الفاظ معانى را آرايش داده و با تخيلات شعرى معانى را تزيين مى كنند. آن هم تخيلات كاذب، كه هر دروغش هر چه دقيق تر باشد شعرش مليح تر و دلپسندتر مى شود. و نيز كلام خود را طبق آهنگ هاى موسيقى درمى آورند تا در گوش خوش تر آيد و چنين كارى شايسته مقام رسول خدا صلى الله عليه و آله نيس_____ت. (1)

(30) شعر و شاعرى

ص_اح__ب تفسي__ر ان__وار درخش__ان ذي__ل اي__ن آي__ه چني__ن آورده اس__ت:

پروردگار هرگز به او افسانه سرايى نياموخته يا اين كه معانى

چندى را به صورت افسانه و تخيّل درآورد تا موردپسند كوتاه نظران گردد و همچنين مقام رسول منزه از آن است كه سخنان او براساس افسانه باشد و كلام شعرى مبنى بر تكلّف و نظر به وزن و قافيه دارد گرچه ازنظر حقيقت براساس متكى نباشد. (2)

آورده اند كه كفار مكه چون قرآن را بر اسلوب غريب و تركيبى بديع و نظمى

1- تفسير الميزان،جلد17،ترجمه سيدمحمدباقرموسوى همدانى،قم،انتشارات اسلامى،ص161.

2- الانوار درخشان فى تفسير القرآن، جلد 13، سيد محمد حسينى همدانى، تهران، كتابفروشى لطفى، ص 406 .

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (31)

عجيب ديدند گفتند محمد صلى الله عليه و آله شاعر است. خداوند فرمود: ما به او شعر نياموختيم و شعر گفتن او را نسزد و نظم قرآن بر شاعرى دلالت نمى كند زيرا شعر كلام مقفى و موزن است و قرآن نه بر اين طريق و نه بر قانون شعر است. و صحيح نيست كه قرآن شعر باشد زيرا كه نظم او مانند نظم هيچ شعر نيست و در آثار آمده كه آن حضرت هرگاه بيتى بر سبيل تمثيل ادا فرمودى به وجهى كه از سم__ت وزن منح__رف شود بر زبانش جارى مى گشت. چنانكه نوبت فرمودند:

كَفَى الاِْسْلامُ وَ الشَّيْبُ لِلْمَرْءِ ناهِيا گفتن__د: يا رس__ول اللّه قائ_ل چنين گفته كه:

كَفَى الشَّيْبُ وَ الاِْسْلامُ لِلْمَرْءِ ناهِيا حضرت خواست كه به اين طريق بخواند زبان مباركش بر اين وَتيرَه (1) جارى شد و بعد از آن فرمود: شعر خواندن كار من نيس____ت.

1- نوع .

(32) شعر و شاعرى

حكمت اين كار آن است كه شبهه اى در دل مردمان ايجاد نشود كه قدرت او بر نظم قرآن و فصاحت و بلاغت آن از قوت فطانتى است كه در شاعرى

دارد. و از عايشه روايت شده است كه دشمن ترين كلام نزد رسول اللّه صلى الله عليه و آله شعر بود و آن اشعارى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله از آن متأذّى مى شد شعرهايى بود كه متضمن هجاى اهل اسلام بود و سخنان باطل ولى اشعارى كه منطوى بود بر موعظه و نصيحت و محتوى بر توحيد و منقبت، بسيار دوست داشتنى بود و مردمان را بر آن تحريص مى فرمود و پيوسته حسان بن ثابت را در شعر ترغيب مى كرد و مى فرمود:

اى حسان! هميشه تأييد و قوت خواهى يافت به روح القدس كه جبرئيل است يا

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (33)

ساير مقرّبان درگاه ملك جليل مادامى كه به زبان خود ما را يارى مى دهى. مراد اشعارى است كه متضمن ثناخوانى و مدح گسترى حق سبحانه و حضرت رسالت صلى الله عليه و آله باشد و مشتعل بر موعظه و نصيحت، چه قرآن بر همين مضمون وارد ش______ده. (1)

در ج____اى ديگ_____ر ق______رآن از زب____ان مش__رك____ان م___ى گ___وي_____د:

وَ يَقُولُونَ اَئِنّا لَتارِكُوا الِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ و پيوسته مى گفتند: آيا ما خدايان را به خاطر شاعر ديوانه اى رها كنيم؟(2) تفسير: شاعرش مى ناميدند چون سخنانش آنچنان دردل ها نفوذ داشت و عواطف انسان ها را همراه خود مى ب__رد كه گوي__ى موزون ترين اشعار را مى سرايد در حالى كه گفتارش ابدا شعر نبود. (1)

1- تفسير منهج الصادقين ،جلد 7، ملا فتح اللّه كاشانى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، چاپ دوم، ص 495 .

2- 36 / صافّات .

(34) شعر و شاعرى

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ و قرآن شاعرى نيست اما كمتر ايمان م_ى آوريد.(2)

تفسير: نسبت به شاعر و كاهن به پيامبر صلى الله عليه و آله مى داند و قرآن در جواب آن ها مى فرمايد: اين گفته شاعرى نيست

و گفته كاهنى نيست اما كمتر ايمان مى آوريد.

به پيامبر نسبت كهانت مى دادند چرا كه كاهنان كسانى بودند كه بر اثر ارتباط با جنّ و شياطين گاه بعضى از اسرار غيب را بازگو مى كردند و مخصوصا كلمات خود را با سجع و جمله بندى هاى موزون همراه مى ساختند و از آنجا كه

1- تفسي__ر نمون__ه، جل__د 19، آية اللّه مك__ارم شي__رازى، ته__ران، دارالكتب اسلاميه، ص 46 .

2- 41 / حاقّه .

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (35)

قرآن هم داراى خبرهاى غيبى است و نيز نظم مخصوصى دارد اين تهمت را به پيامبر صلى الله عليه و آله مى زدند در حالى كه تفاوت ميان اين دو از زمين تا آسمان است. بعضى در شأن نزول اين آيات نقل كرده اند كه اولين كسى كه نسبت شعر و شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ابوجهل بود و آن كسى كه نسبت كهانت به پيامبر صلى الله عليه و آله داد عُتبه بود و ديگران هم بدنبال آن ها اين تهمت ها را تكرار مى كردند.

درست است كه الفاظ قرآن هماهنگى ونظم زيبايى دارد كه گوش را نوازش و روح را آرامش مى بخشد اما اين نه ارتباطى با شعر شاعران دارد و نه با سَجع كاهنان.

شعر معمولاً زائيده تخيلات و بيانگر احساسات برافروخته و هيجانات عاطفى است و به همين دليل فراز و نشيب و افت و خيز فراوان دارد، در حالى كه قرآن در عين زيبايى و جذابى كاملاً مستدل و منطقى و نيز محتوايى عقلانى دارد و اگر گهگاه پيشگويى هايى از آينده كرده اين پيشگويى ها اساس قرآن را تشكيل نمى ده__د و ت__ازه ب__رخ__لاف خبره__اى كاهن__ان همه قري__ن واقعي__ت اس__ت.

(36) شعر و شاعرى

بنابراين قرآن نه شعر است و نه كهانت، نه ساخته فكر پيامبر است و نه گفته جبرئيل

بلكه سخن خداست كه به وسيله پيك وحى بر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده و همين تعبيربامختصرى تفاوت در يازده مورد از قرآن مجيد آمده است. (1)

سي__د ابراهي__م بروجردى در تفسي_ر خود ذيل آيه 41 سوره حاقه مى فرمايد:

در اين آيه پروردگار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را منزه فرمود از شعر و كهانت چون برخى حضرتش را شاعر و بعضى او را كاهن مى ناميدند، در صورتى كه شعر كلام موزون و مقفّى است و قرآن موزون و مقفّى نيست و انديشه نكردند كه هرك__س اين سخن__ان را از آنه__ا بشن__ود آن__ان را تمسخ__ر مى كن__د.

1- تفسير نمونه، جلد 14، آية اللّه مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب اسلاميه، ص 478 .

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (37)

كاهن آن است كه ادعا مى كند مرا از جنّ رفيقانى هست كه از غيب و غايب خبر مى دهند مرا. خداوند در جواب ايشان فرمود: اين قرآن به وحى و القاء جن و شياطي__ن نيست بلك__ه از ج_ان__ب خ__داى جه__اني__ان ف__رود آم__ده اس__ت. (1)

شايد بتوان گفت محكم ترين آياتى كه درباره شعرا و سروده هاى آنان در قرآن آمده است آيات آخر سوره شعراء هستند كه خداوند در آن آيات مى فرمايد:

وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُنَ ( پيامبر شاعر نيست ) شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند .(2)

اَلَمْ تَرَ اَنَّهُمْ فى كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ آيا نمى بينى آن ها در هر وادى سرگردانند ؟(3)

1- تفسي__ر جام__ع، جلد 7، سيد ابراهي__م بروج__ردى، ته__ران، انتش__ارات ص_در، ص 235 .

2- 224 / شعراء .

3- 225 / شعراء .

(38) شعر و شاعرى

وَ اَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُ__ونَ و سخنان__ى مى گوين__د كه عم_ل نمى كنن_د .(1)

اِلاَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ

وَ ذَكَرُوا اللّهَ كَثيرا وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ مگر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهندو ياد خدا بسيار مى كنند و به هنگامى كه موردستم واقع مى شوند به دفاع از خويشتن ( مؤمنان ) برمى خيزند ( و از ذوق شعرى خود كمك مى گيرند ) و به زودى آن ها كه ستم كردند مى دانند كه بازگشت شان به كج____است .(2)

شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند. آيا نمى بينى آن ها

1- 226 / شعراء .

2- 227 / شعراء .

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (39)

در هر وادى سرگردانند؟ و سخنانى مى گويند كه عمل نمى كنند. مگر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند و بسيار ياد خدا مى كنند و به هنگامى كه مورد ستم واقع مى شوند برمى خيزند (و از ذوق شعرى خود كمك مى گيرند) و به زودى آن ه__ا كه ستم كرده ان__د مى دانند ك__ه بازگشتش__ان ب__ه كجاس__ت.(1)

تفسير: اين آيات بار ديگر به بحث آيات قبل پيرامون تهمت دشمنان به پيامبر مى پردازد درباره اين كه قرآن القائات شياطين است! و با بيانى رسا و كوبنده مجددابه آن ها پاسخ مى دهد.

مى فرمايد: آيا به شما خبر دهم شياطين بر چه كسى نازل مى شوند؟ آن ها بر هر دروغگوى گنه كار نازل مى شوند. شياطين آنچه را مى شنوند توأم با دروغ هاى بسيار به دوستان خود القاء مى كردند و اكثرشان دروغگو هستند.

1- 224 _ 227 / شع________راء .

(40) شعر و شاعرى

كوتاه سخن اين كه: القائات شيطانى نشانه هاى روشنى دارد كه با آن نشانه ها مى توان آن را بازشناخت. شيطان وجودى است ويرانگر، موذى و مخرّب. القائات او در مسير فساد و تخريب است و مشتريان او دروغگويان گنه كارند.

هيچ يك از اين امور در مورد قرآن و آورنده آن منطبق نيست و كمترين شباهتى با آن ندارد.

مردم آن محيط راه و رسم پيامبر صلى الله عليه و آله را در صدق و امانت و صلاح شناخته بودند، محتواى قرآن نيز چيزى جز دعوت به توحيد و حق و عدالت و اصلاح در تمام زمينه ها ندارد بنابراين شما چگونه آن را متهم به القائات شيطان مى كنيد؟ منظور از «اَفّاك اَثِيم» همان كاهنانى بودند كه با شياطين ارتباط داشتند و شياطين گاه از طريق استراق سمع سخنان حقّى از فرشتگان مى شنيدند و با اباطيل فراوانى مى آميختند و به كاهنان منتقل مى ساختند، آن ها نيز دروغ هايى بر آن نهاده و به مردم مى گفتند و در كنار يك سخن راست ده ها دروغ مى بافتند،

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (41)

مخصوصا بعد از نزول وحى و محروم گشتن شياطين از صعود به آسمان ها و استراق سمع آنچه را به كاهنان القاء مى كردند مشتى دروغ و اراجيف بود با اين حال چگونه مى شد محتواى قرآن را با آن مقايسه كرد؟ و پيامبر راستگو را با مشت__ى كاهن__ان ك__ذّاب افّ____اك سنجي____د ؟

در آيه بعد به پاسخ يكى ديگر از تهمت هاى كفار به پيامبر اسلام مى پردازد كه او را شاع___ر مى خواندند و گ___اه او را ديوانه !

قرآن در اين آيه با بيانى بسيار منطقى مى گويد: خط مشى پيامبر از خط شعر جداست شعرا در عالم خيال و پندار حركت مى كنند و او در عالمى مملو از واقع بينى براى نظام بخشيدن به جهان انسانى.

شعراء غالبا طالب عيش و نوشند و در بند زلف و خال يار، مخصوصا شاعرانى كه در آن عصر و در محيط حجاز مى زيستند چنان كه

از نمونه

(42) شعر و شاعرى

اشعارشان پيداست. به همين دليل شعراء كسانى هستند كه گمراهان از آن ها پيروى مى كنند. آن ها غرق پندارها و تشبيهات خويشند حتى هنگامى كه قافيه ها آن ها را به اي__ن سم__ت و آن سم__ت بكشاند، در هر وادى س__رگ_ردان مى شوند.

آن ها غالبا در بند منطق و استدلال نيستند و اشعارشان از هيجاناتشان تراوش مى كند و اين هيجانات و جهش هاى خيالى هر زمان آنان را به وادى ديگ___رى س_____وق مى ده___د.

هنگامى كه از كسى راضى و خشنود شوند او را با مدايح خود به اوج آسمان ها مى برند هر چند مستحق قعر زمين باشد و از او فرشته اى زيبا مى سازند هر چند شيطان لعينى باشد، و هنگامى كه از كسى برنجند چنان به هجو او مى پردازند كه گويى مى خواهند به اسفل السافلينش بكشانند هر چند موجودى آسمانى و پاك باشد.

دليل اتهام شاعرى به پيامبر صلى الله عليه و آله (43)

آيا محتواى حساب شده قرآن با زمينه هاى فكرى شاعران مخصوصا شاعران آن محيط كه كارى جز وصف شراب و جمال معشوق و خط يار و مدح قبيله هاى مورد نظر و ذم و هجو دشمنان نداشتند هيچ شباهتى دارد؟ به علاوه شاعران معمولاً مردان بزمند نه جنگاوران رزم اهل سخند نه عمل. لذا در آيه بعد مى فرماي__د: آيا نمى بين__ى كه آن ها سخن_ان_ى مى گ__وين__د كه عم__ل نمى كنن__د .

امّا پيامبران اسلام صلى الله عليه و آله سرتا پا عمل است و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ و استقامت عجيبش و اهميت دادن به جنبه هاى عملى مسائل مى ستايند. شاعر كجا و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كجا؟

از جمع بندى بيانات فوق چنين استفاده مى شود كه قرآن سه نشانه براى اين گروه از شعرا بيان كرده است.

نخست اين كه پيروان آن ها گروه گمراهانند و با الگوهاى پندارى و خيالى از واقعيت ها مى گريزند، ديگر آن كه مردمى بى هدفند و خط فكرى آن ها به زودى دگرگون مى شود و تحت تأثير هيجان ها به آسانى تغيير مى پذيرند، سوم اين كه آن ها سخنانى مى گويند كه به آن عمل نمى كنند حت__ى در آن ج__ا كه واقعيت__ى را بي__ان مى دارن__د خ__ود م__رد عم__ل نيستن__د.

(44) شعر و شاعرى

اما هيچ يك از اين اوصاف سه گانه بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تطبيق نيم كند او درست نقطه مقابل اين حرف هاست.

چه__ار ويژگ_ى شع_راى متعه___د

ولى از آن جا كه در ميان شاعران افراد پاك و هدفدارى پيدا مى شوند كه اهل عمل و حقيقتند و دعوت كننده به راستى و پاكى (هرچند ازاين قماش شاعران در آن محيط كمتر يافت مى شد) قرآن براى اين كه حق اين هنرمندان با ايمان و تلاشگران صادق ضايع نگردد با يك استثناء صف آن ها را از ديگران جدا كرده مى گوي__د: مگ__ر كسان__ى ك__ه ايم__ان آورده و عم__ل صال__ح انج__ام داده ان__د.

چهار ويژگى شعراى متعهد (45)

شاعرانى كه هدف آن ها تنها شعر نيست بلكه در شعر هدف هاى الهى انسانى را مى جويند، شاعرانى كه در اشعار غرق نمى شوند و از خدا غافل نمى شوند بلكه خدا را بسيار ياد مى كنند و اشعارشان مردم را به ياد خدا وامى دارد و به هنگامى كه مورد ستم قرار مى گيرند از اين ذوق خويش براى دفاع از خويشتن و مؤمنان به پامى خيزند و اگر با اشعارشان به هجو و ذم گروهى مى پردازند به خاطر اين است كه از حق در برابر حمله و هجوم شعرى آنان دفاع مى كنند و به اين ترتيب چهار صفت براى اين شاعران با هدف بيان

كرده است: ايمان، عمل صالح، بسيار به ياد خدا بودن و در برابر ستم ها به پاخاستن و از نيروى شعر براى دفع آن كمك گرفتن. (1)

1- تفسي__ر نمون__ه، جل__د 15، آية اللّه مك__ارم شي__رازى، تهران، دارالكتب اسلاميه، ص 375 .

(46) شعر و شاعرى

چرا پيامبر را متهم به شعر مى كردند ؟

طبق شواهد قرآنى يكى از تهمت هاى رايج نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله شعر و شاعرى بود، آن ها به خوبى مى دانستند كه قرآن كمترين شباهتى به شعر ندارد نه از نظر ظاهر، يعنى وزن و قافيه شعرى و نه از نظر محتوا، تخيّلات تشبيهات و تغزلات شاعرانه. ولى آن ها چون جاذبه فوق العاده قرآن را در افكار مردم مى ديدند و آهنگ دلنشين آن را در درون جان خويش احساس مى كردند براى پرده افكن__دن بر اين نور اله__ى گاه آن را سحر مى ناميدند چرا كه نفوذ مرموز در افك__ار داش__ت و گ__اه شع__ر مى خوان__دن__د چ__را كه دل ه__ا را تك__ان م__ى داد و ب__ه همراه خ__ود مى ب___رد!

آن ه__ا در حقيقت مى خواستن__د مذمت كنند اما با اين سخن مدح مى كردند و

چرا پيامبر را متهم به شعر مى كردند (47)

اين گفت__ارش__ان سن__د زنده اى ب__ود ب__ر نف__وذ خارق الع__اده ق__رآن در افكار و دل ها.

ارزش شع_ر

بدون شك ذوق شعر و هنر شاعرى مانند همه سرمايه هاى وجودى انسان در صورت__ى ارزشمن__د است كه در يك مسي__ر صحيح به كار افتد و از آن بهره گيرى مثبت و سازنده شود، اما اگر به عنوان يك وسيله مخرّب براى ويران كردن بنيان اعتقاد و اخلاق جامعه و تشويق به فساد و بى بند و بارى مورد استفاده واقع شود و يا انسان ها را به پوچ__ى و بيه__ودگى و خي__ال پ__رورى س__وق دهد يا تنه__ا يك سرگرم__ى بى محت__وا تلق_ى گ__ردد ب__ى ارزش و حت__ى زيانبار است. (1)

1- تفسي__ر نمون__ه، جل__د 15، آية اللّه مك__ارم شي__رازى، تهران، دارالكتب اسلاميه، ص 381 .

(48) شعر و شاعرى

ارزيابى اسلام درباره شعر و شاعرى

ارزيابى اسلام در اين زمينه روى هدف ها و جهت گيرى ها و نتيجه ها است. به گفته اميرمؤمنان عليه السلام هنگامى كه گروهى از يارانش در يكى از شب هاى ماه مب__ارك رمض__ان به هنگ__ام افط__ار سخن به شع__ر و شاع__ران كشيدند آن ها را مخ__اط__ب س__اخت__ه ف___رم___ود:

«اِعْلَمُوا اِنّ مِلاكَ اَمْرِكُمُ الدِّينُ وَ عِصْمَتُكُمُ التَّقْوى وَ زِينَتُكُمُ الاَْدَبُ وَ حَصُونُ اَعْراضِكُمْ» بدانيد ملاك كار شما دين است و مايه حفظ شما تقوى است. زينت شم__ا ادب و دژه__اى محك____م آب____روى شم____ا حل__م و ب__ردب__ارى اس___ت.

اشاره به اين كه «شعر وسيله اى است» و معيار ارزيابى آن هدفى است كه شعر در راه آن به كار گرفته مى شود. امّا متأسفانه در طول تاريخ ادبيات و اقوام

ارزيابى اسلام درباره شعر و شاعرى (49)

ملل جهان از شعر سوء استفاده هاى فراوانى شده است و اين ذوق لطيف الهى در محيط هاى آلوده آنچنان به ننگ كشيده شده است كه گاه از مؤثرترين عوامل فساد و تخريب بوده است، مخصوصا در عصر جاهليت كه

دوران انحطاط فكرى و اخلاق__ى ق__وم ع__رب ب__ود و «شع__ر و ش__راب و غ__ارت» هم__واره در كن__ار ه__م ق___رار داشتن___د.

ولى چه كسى مى تواند اين حقيقت را انكار كند كه اشعار سازنده و هدفدار در طول تاريخ حماسه هاى فراوان آفريده است و گاه قوم و ملّتى را در برابر دشمنان خونخوار و ستمگر آنچنان بسيج كرده كه بى پروا از همه چيز بر صف دشمن زده و قل___ب او را شكافت_ه اند.

و نيز كسى مى تواند انكار كند كه گاه يك شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان انسان نف__وذ مى كند كه يك كت_اب بزرگ و پرمحت__وا كار آن را انج__ام نمى ده_د.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:

(50) شعر و شاعرى

«اِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَةٌ وَ اِنَّ مِنَ الْبَيانِ لَسِحْرا» بعضى از اشعار حكم__ت است و پ_____اره اى از سخن____ان سح_____ر!

گاهى اشعار غوغا به پا مى كن__د، گاه كلمات موزون شاعرانه برندگى شمشير و نف__وذ تي__ر را در قل__ب دشم__ن دارد چنان ك__ه در حديث__ى از پيامب__ر اس___لام صلى الله عليه و آله مى خ___واني__م:

قسم به آن كسى كه جان محمّد صلى الله عليه و آله در دست قدرت اوست با اين اشعار گويى تيرهايى به سوى آنان پرتاب مى كنيد.

اين سخن را آنجا فرمود كه دشمن با اشعار هجو آميزش براى تضعيف روحيه مسلمانان تلاش مى كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله هم دستور داد كه در مذمت آنان و تقوي_ت روحيه مؤمنين شعر بسرايند.

و در م____ورد يك______ى از شع____راى م___داف___ع اس______لام ف___رم______ود:

ارزيابى اسلام درباره شعر و شاعرى (51)

اِهْجَهُمْ فَاِنَّ جَبْرِ ئِيلَ مَعَكَ آن ها را هجو كن كه جبرئيل با ت__و است .

هنگامى كه كعب ابن مالك شاعر با ايمانى كه در تقويت اسلام شعر سرود از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: يا

رسول اللّه درباره شعر اين آيات مذمّت آميز نازل شده چه كن__م؟ پيامب__ر صلى الله عليه و آله فرم____ود:

«اِنَّ الْمُؤْمِنَ يُجاهِدُ بِنَفْسِهُ و سَيْفِهِ و لِسانِهِ». مؤمن با جان و شمشير و زبان__ش در راه خ__دا جه___اد م__ى كن_____د.

از ائم__ه و اهل بي__ت عليهم السلام نيز توصيف فراوانى درباره اشعار و شعراى باه__دف و دع__ا در ح__ق آن_ان و جاي__زه ف__راوان به آن ه__ا رسي__ده اس__ت. (1)

ولى افسوس كه در طول تاريخ گروهى اين هنر بزرگ و ذوق لطيف ملكوتى را

1- تفسير نمونه، جلد 15، ص 382 .

(52) شعر و شاعرى

كه از زيباترين مظاهر آفرينش است آلوده كرده اند و از اوج آسمان به حضيض مادّيگرى سقوطش داده اند. آنقدر دروغ گفته اند كه ضرب المثل معروف «اَحْسَنُهُ اَكْذَبُهُ» بهترين شعر دروغ آن است، به وجود آمده است. گاه آن را در خدمت ظالمان و جباران درآوردند و به خاطر صله ناچيزى آنچنان تملّق و چاپلوسى كردند كه نُه كرسى فلك را انديشه آنان به زير پاى نهاد تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند. و گاه در وصف عيش و شراب و رسوايى و ننگ آنقدر پيش رفتند كه قلم از ذكر آن شرم دارد.

گاه آتش جنگ هاى را با اشعار خود برافروختند و انسان ها را براى غارت و كشتار به جان هم انداختند كه صفحه زمين را از خون بى گناهان رنگين ساختند.

ولى در مقابل، شعراى با ايمان و پرهمتى بودند كه باج به فلك نمى دادند و اين قريحه ملكوتى را در طريق آزادگى انسان ها و پاكى و تقوا و مبارزه با دزدان و

ارزيابى اسلام درباره شعر و شاعرى (53)

غارتگران و جبّاران به كارگرفتند و به اوج افتخار رسيدند. گاهى در دفاع از

حقّ اشعارى گفتند كه با هر بيتى، بيتى در جنت براى خود خريدند و گاه در دوران هاى خفقان بارى كه حكام بيدادگر همچون بنى اميه و بنى عباس نفس ها را در سينه ها حبس كرده بودند با گفتن قصيده اى همچون «قصيده مدارس آيات» قلب ها را جلا دادند و پرده هاى دروغ و تزوير را كنار زدند گويى روح القدس اين اشعار را بر زبان آن ها جارى مى ساخت و گاه بر ايجاد حركت در توده هاى رنجيده كه احساس حقارت مى كردند اشعارى مى سرودند و شور و حماسه هيج___ان م__ى آف__ري___دن____د.

قرآن درباره اين ها مى گويد:

«اِلاَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللّهَ كَثيرا وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما

(54) شعر و شاعرى

ظُلِمُ____وا وَ سَيَعْلَ______مُ الَّ__ذي____نَ ظَلَمُ______وا اَىَّ مُنْقَلَ____بٍ يَنْقَلِبُ____ونَ»(1)

جالب اين كه اين گروه از شاعران گاهى چنان آثار جاودانه اى از خود به يادگار گذاشتند كه پيشوايان بزرگ اسلام طبق برخى از روايات مردم را به حفظ اشع___ار آن ها توصي__ه مى فرمودن____د.

چن__ان كه درباره اشع__ار عب__دى از ام__ام ص__ادق عليه السلام نق_ل شده كه فرمود:

«يا مَعْشَرَ الشِّيْعَةِ عَلِّمُوا اَوْلادَكُم شِعْرَ الْعَبْدِىِّ فَاِنَّهُ عَلى دِينِ اللّه ِ»، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خدا است.

1- 227 / شعراء .

ارزيابى اسلام درباره شعر و شاعرى (55)

مضمون يكى از اشعار عبدى در زمينه خلافت و جانشينى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اين است: آن ها گفتند: رسول خدا صلى الله عليه و آله براى بعد از خود كسى را به عنوان امام انتخاب نكرده است ولى ما خود انتخاب مى كنيم. ما امامى برمى گزينيم كه اگر بر طريق هدايت بود اطاعتش مى كنيم و اگر از طريق گمراهى رفت او را صاف مى كنيم! ما به آن ها گفتيم در اين صورت شما امام خود

هستيد، شما سرگردان شديد و ما سرگردان نيستيم. ولى ما همان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم برگزيد و از آن كمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت. ما بر نور واض__ح الهى هستيم، پروردگ__ارا بر نورانيّ__ت ما بيف__زا و ما را ثاب__ت قدم بدار .

ذكر خداوند

در آيات آخر سوره شعراء يكى از ويژگى هاى شاعران با هدف اين است كه خ__دا را بسيار ي__اد مى كنن__د. در ح__ديث__ى از ام__ام ص__ادق عليه السلام آم__ده اس__ت:

يك__ى از سخت تري__ن و مهمتري__ن امورى كه خ__دا براى خلق فرض كرده اس__ت ذك__ر كثي__ر خداس___ت. (1)

(56) شعر و شاعرى

در تفسير الميزان ذيل آيات 224 _ 227 سوره شعراء آمده است: اين آيات پاسخ به تهمت__ى است كه مشركي__ن به رس__ول خ__دا صلى الله عليه و آله مى زدن__د و او را شاع__ر مى خوان__دن__د و در اي__ن آي__ات شع__راى با ايم__ان را از مذم__ت شع__راء مستثن_ى دانسته است.

«وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُنَ»

غَىّ معنايى دارد خلاف معناى رشد. رشيد كسى است كه اهتمام نمى ورزد

1- تفسير نمونه، جلد 15، ص 385 .

ذكر خداوند (57)

مگر به آنچه حق و واقع باشد و در نتيجه غوى كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و اين غوايت از مختصّات صناعت شعر است، كه اساس__ش بر تخيّ__ل و تصوي__ر غيرح__ق و غي__ر واق__ع اس__ت ب__ه ص__ورت ح__ق و واقع.

و به همين جهت كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه غوى باشد و با تزئينات خيالى و تصويرهاى موهوم سرخوش بوده و از اين كه از حق به غيرحق منحرف شوند و از رشد به سوى غوايت برگردند خوشحال شوند و از

اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند كه خود نيز غاوى و گمراه باشند.

واژه يَهِيمُونَ به معناى آن است كه كسى پيش روى خود را بگيرد و برود و مراد كفارند كه افسار گسيختگى آنان در سخن گفتن است. مى خواهد بفرمايد: اين ها بند و بارى در حرف زدن ندارند، حدّ و مرزى در آن نمى شناسند، چه بسا باطل و مذموم را مدح كنند، عينا همانطورى كه حق و محمود را بايد ستايش كرد

(58) شعر و شاعرى

و برعكس چه بسا زيبا و جميل را آنچنان مذمت مى كنند كه يك امر قبيح و زشت بايد مذمت شود و چه بسا مردم را به سوى باطل دعوت نموده و از حق برمى گردانند و اين روش خود انحراف از راه فطرت انسانى است كه اساسش بر رشد است و رشد هم داعى به سوى حق است و نيز اين كه چيزهايى مى گويند كه خ__ود عمل نمى كنن__د ع__دول از راه فط__رت است.

خلاصه حجتى كه در اين آيات سه گانه اقامه شده اين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله شاعر نيست براى اين كه شاعر كسى است كه گمراهان او را پيروى مى كنند چون صناعت شعر اساسش بر غوايت و خلاف رشد است. ليكن مى بينيد كه آن افرادى كه اين رسول را پيروى مى كنند به منظور رشد و رسيدن به واقع و به طلب حق پيروى مى كنند چون مى بينند كه دعوت او و كلامى كه به نام قرآن نزد او است مشتمل است بر دعوت برحق و رشد نه باطل وغىّ .

ذكر خداوند (59)

در آيه آخر عده اى از شعراء را استثناء كرده است و آن ها شعرايى هستند

كه ايمان دارند چون ايمان و عمل صالح آدمى را طبعا از ترك حق و پيروى باطل بازمى دارد و اين كه فرموده: خدا را بسيار ذكر مى كنند براى اين است كه ذكر كثير خدا آدمى را همواره به ياد خدا مى اندازد و او را به سوى حق، آن حقى كه مايه رضايت او است مى برد و از باطلى كه او دوست نمى دارد بندگان به آن مشغول باشند برمى گرداند. در نتيجه چنين كسان دچار گمراهى ها نمى شوند كه آن دسته ديگر دچارش مى باشند. با اين بيان روشن مى شود كه چرا جمله استثناءرامقيدبه ايمان و عمل صالح كرده است. (1)

همچنين در الدرّ المنثور آمده است: ابى سعيد گفت در حالى كه ما داشتيم با

1- ترجم___ه تفسي__ر المي___زان، جل__د 15، ص 470 .

(60) شعر و شاعرى

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رفتيم شاعرى پيدا شد و شروع كرد به سرودن اشعار، رسول خ__دا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر ج__وف يكى از شم__ا پر از چرك شود بهتر از آن است كه پ__ر از شع__ر گردد. اي_ن رواي__ت از طري__ق شيع__ه ني__ز از ام__ام ص__ادق عليه السلام از رس___ول خ____دا صلى الله عليه و آله رواي___ت ش___ده اس__ت. (1)

در تفسير قمى مى گويد: مرد را موعظه مى كنند و خود متعّظ نمى شوند، نهى از منكر مى كنند و خود از آن دست برنمى دارند، امر به معروف مى كنند و خود عمل نمى كنند. اينان همان كسانيند كه خداى عزّ وجلّ درباره شان فرمود: در هر مذه__ب و راهى مى رون__د و چيزهاي__ى مى گوين__د كه خ_ود عم_ل نمى كنن__د. (2)

همچنين در اعتقادات صدوق آمده است شخصى از امام صادق عليه السلام درباره آيات آخر سوره شعراء سؤال كرد حضرتش در پاسخ فرمود: منظور شعراى داستان سرا هستند.

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت

است كه: بعضى از اشعار حكمت است و شعر پسندي__ده آن شع__رى است كه در آن از ح__ق يارى شود و چنين شعرى مشم_ول آيه نيست.

1 و 2 - ترجمه تفسير الميزان، جلد 15، ص 470 و 478 .

ذكر خداوند (61)

در مجمع البيان روايت است كه: كعب ابن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد درب__اره شعرا چه مى فرمايى؟ حضرت فرمود: مؤمن تنها با شمشير جهاد نمى كند زبان او نيز شمشي__ر است، به آن خداي__ى كه جانم به دست اوست مطمئن__ا بدانيد كه شما با اشعار خود جهاد مى كنيد كه گوي__ا با تي__ر بدن هايش__ان را خون آلود كرده باشيد. (1)

(62) شعر و شاعرى

م____رح___وم طب___رس______ى در مجم___ع البي____ان آورده اس____ت ك______ه:

رسول خدا صلى الله عليه و آله به حسان بن ثابت (شاعر مخصوص خود) فرمود: «اِهْجَهُمْ» و باز فرمود: هاجَهُمْ وَ رُوحُ الْقُدُسِ مَعَكَ كه معنى هر دو اين است كه: كفار را هجو كن كه روح الق__دس با توس__ت و ترا م__دد مى كن__د و اين روايت را بخارى و مسل__م در صحيحين خ___ود آورده اند. (2)

در الدّرالمنث___ور رواي_ت شده است كه:

1 و 2 - ترجمه تفسير الميزان، جلد 15، ص 479 .

ذكر خداوند (63)

عبداللّه بن رواحه و كعب بن مالك و حسان بن ثابت با چشم گريان به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شده عرضه داشتند يا رسول اللّه خداى تعالى كه اين آيه را فروفرستاده مى داند كه ما از شعراييم. آيا ما نيز هلاك شديم؟ بدنبال اين سؤال آيه آخر سوره شعراء نازل شد «اِلاَّ الَّذينَ ءَامَنُوا...» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاد دنبال سؤال كنندگان و اين آيه را برايشان خواند. (1)

درمكه برخى از شعراءكه زيردست مشركين بودنددرباره حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و اصحاب آن حضرت و ذم اسلام _

كه كاخ رفتارهاى ظالمانه آن ها را درهم فرومى ريخت _ اشعار مى سرودند و زنان مغنيه و اطفال و ديگر توده مردم را براى استماع آن اشعار و بازگوكردن آن ها جمع مى كردند و در مقابل، شعراء مسلمين مانند عبداللّه ابن رواحه و كعب بن مالك و حسان بن ثابت و ساير شعراى مسلمين گفتند: ما شاعريم و مى ترسيم در حال سكوت بميريم، پيامبر صلى الله عليه و آله

1- ترجمه تفسي___ر المي____زان، جل__د 15، ص 470 .

(64) شعر و شاعرى

فرمود: مؤمن جهاد مى كند به شمشير خود و به زبان خود و شعرى كه شما در شأن كفار مى گوييد برايشان سخت تر است از تيغ و نيزه، لذا شعراء مسلمين اشع__ارى در مدح پيامب__ر صلى الله عليه و آله مى سرودن__د و جواب هج__وكنندگان را مى دادند و پي__امب____ر صلى الله عليه و آله ب____ه حس____ان فرم__ود: پاس__خ هج__اء مشركي__ن را ب____ده و روح الق__دس ي__ار توست.(1)

در آيات آخر سوره شعراء خطاب به پيامبر چنين آمده است: اى پيامبر! آيا نه اين است كه گمراهان شعراى مشركين را پيروى مى كنند، مى دانى كه آن شعراء در هر وادى سرگردان مى شوند و اشعارشان موهوم و خيالى است و كلامشان مشحون از هزل و مطايبه و تغزّل و عشقبازى و هتك ناموس مردم و قدح در

1- حجة التفاسير، جلد 5، ص 72 .

ذكر خداوند (65)

نسب ايشان و مدح بى مورد و هجو بى جا و افراط و غلو در مدح و ذم و امثال آن هاست كه از امور خلاف واقع است كه موجب گمراهى و گمراه ساختن است و شعراى مشركين چيزهاى مى گويند كه عمل نمى كنند. (به فسق ناكرده بر خود گمراهى مى دهند و پيغام هاى ناداده به كسى بر سلك نظم مى كشند، نه به مراقباتش عمل مى كنند و نه از

منهيّاتش دست بازمى دارند) .

البته از خيل شعراء مستثنى هستند شعرايى كه اسلام آوردند و كارهاى شايسته كردند و خدا را در اشعار خود بسيار ياد نمودند (از تمجيد و تمحيد و توحيد و تحريص بر طاعت و تنبيه از غفلت) و از مشركين انتقام كشيدند (به اين ك__ه هجو مشركي__ن را به خودش__ان ردّ كردن__د و پيامب__ر را ست__ايش نمودند).

از پس از آن كه ستم شدند و كسانى كه ظلم كردند به خود و بر ديگران و از مرز انسانيت تجاوز كردند و هر چيزى را در غير محل خود گذاردند و به كفر و

(66) شعر و شاعرى

شرك باقى ماندند و پيامبر صلى الله عليه و آله را انكار كردند و منكر قرآن و اسلام شدند و نسبت هاى ناروا به آن حضرت و مسلمين دادند و اشعار هجوآميز به دهان جهال ان__داختند به زودى با احوال دگرگون بازخواهند گشت. (به واسطه اعمالشان) .(1)

در تفسي_ر جام_ع درباره آي__ات پايانى سوره شع__راء چني__ن آم__ده اس__ت :

ابن عباس مى گويد معناى اين آيات آن است كه شعراء به انواع شعر مانند قصيده و غزل، هزل و تشبيه، مبالغه و وصف و غير اين ها پرداخته شخصى را مدح تا روا كرده و جمعى را ذم نابجا نموده و فحش مى دهند و چيزهايى مى گويند كه خود مفهوم و معناى آن را نمى دانند و مقصود از شعراء منافقين باشند كه به باطل مناظره و جدال نموده و با دلايل نارسا و اصول گمراه كننده احتجاج و

1- حجة التفاسير، جلد 5، ص 72 .

ذكر خداوند (67)

مباحثه كرده و دنبال هر مذهب و قولى مى روند جز مذهب و طريقه ائمه معصومين عليه السلام بلكه تخطئه هم مى نمايند و در وادى

گمراهى و حيرت سرگردان مانده و چاره اى ندارند مگر آن كه به دامن شك و ظنّ و گمان كه خداوند صريحا در قرآن نهى فرموده پناه ببرند و عمل كنند. آن ها مردم را پنده داده و موعظه مى نمايند ولى خودشان پندپذير نيستند. نهى از منكر مى نمايند و خود مرتكب منك__ر مى شون__د. امر به مع__روف كرده و خ__ود ب_ه آن عم_ل نم__ى نماين__د. (1)

در تفسير اثنى عشرى آمده است:

به درستى كه ايشان مى گويند آنچه را كه نمى كنند يعنى بر فسق ناكرده بر خود گواهى مى دهند و پيغام هاى نداده به كسى را در سلك نظم مى كشند و

1- تفسي__رج__ام____ع، جل____د 5، ص 86 .

(68) شعر و شاعرى

ترغيب مردمان نمايند بر چيزهايى كه خود به جا مى آورند و نهى مى كنند از كارهايى كه خود مرتكب آن شوند. و اگر شخصى بصير تفحّص اشعار شعراء نمايد بربسيارى از اين مقوله مطلع شود. در واژه «شعرا» مفسّران را اقوالى است:

1 _ از ابن عباس نقل شده كه مراد به شعرا را تبعه شياطين دانند و زعم آن ها اين بوده كه شعرا تلقين شعر از شياطين مى نمايند و مى گفتند هر كه شيطان او قوى تر است شعر او بهتر است.

2 _ مراد كسانى كه كه به قصد توغّل در شعر به آن مشغول و از سعت بازداشته شوند چنان كه مشاهده كنى كسى كه بسيار شعر از شعراء از حفظ دارد سين__ه او از آي__ات ق__رآن و اح_ادي__ث آل عصم__ت عليه السلام ب__ى به__ره باش__د.

3 _ كسانى كه چون در غضب شوند به دشنام زبان گشايند همه دروغ و بهتان با تشبّب و تعشّق و مدح به قصد صله و عطا، هجو به جهت هميّت

جاهليت و وص__ف آن ها به آنچ__ه در ايش_ان نباشد از فضايل و رذايل.

ذكر خداوند (69)

4 _ كسانى كه قصه گويند و افسانه و دروغ ها به هم بافند.

5 _ عل__ى اب__ن ابراهي__م قم__ى گوي__د: مراد كسانين__د كه در دي__ن خ__دا تغيي__ر ايج____اد كنن__د و مخ___الف__ت اله____ى نم____اين____د.

6 _ عياشى به سندهاى خود از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه منظور كسانى هستند كه علم فقه را به خود نسبت مى دهند و حال آن كه فقيه و عالم نيستن__د پس گمراه شون__د و مردم__ان را گمراه گردانند. (1)

ابوالحسن وابسته بنى نوفل مى گويد: هنگامى كه سوره شعراء نازل شد عبداللّه بن رواحه و حسان بن ثابت با چشم گريان خدمت پيامبر خدا آمدند و آن

1- تفسي__ر اثنى عش__رى، جل__د 9، حسي__ن اب__ن الحسين__ى ش__اه عب__دالعظيم_ى، ص 517 .

(70) شعر و شاعرى

حضرت «و شاعران را گمراهان پيروى مى كنند» را مى خواند تا آن كه به «مگر آن__ان كه ايم__ان آوردند و كار شايست__ه كردن__د» رسيد، فرم__ود: شما هستيد. «و خدا را بسيار ياد نمودند» فرمود: شما هستيد. «و بعد از آن كه مورد ستم واقع شدند يارى خواستند». فرمود: شما هستيد. «و كسان__ى كه ستم كردن__د به زودى خواهن__د دانس__ت كه به چ__ه مكان__ى بازمى گردن__د» فرم_ود: كافران هستند. (1)

امام باقر عليه السلام درباره آيه 224 / شعراء فرمودند: آيا شاعرى را ديده اى كه كسى از او پيروى كند؟ شاعران در حقيقت جماعتى هستند كه براى غير دين دانش آموختند و در نتيجه هم خود گمراه شده اند و هم ديگران را گمراه مى كنند و نيز امام صادق عليه السلام درباره همين آيه فرمودند: شاعران جماعتى هستند كه دانش

1- ميزان الحكمه، جلد 6،

محمدى رى شهرى، ص 2765 .

ذكر خداوند (71)

و آگاهى خود را با علم و علم آموزى بدست نياورده اند و از اين رو گمراه شدند و ديگران را نيز گمراه مى كنند و نيز امام صادق عليه السلام درباره همين آيه فرمودند: شاعران جماعتى هستند كه دانش و آگاهى خود را با علم و علم آموزى بدست نياورده اند و از اين رو گمراه شدند و ديگران را نيز گمراه مى كنند و نيز فرمود: مقصود قصه گويان هستند. (1)

شناخ__ت بزرگترين شاعر

ابوالاسود دوئلى از امام على عليه السلام پرسيد بزرگترين شاعر عرب كيست؟ حضرت فرمود: شاعران در يك وادى روشنى نتاخته اند تا پايان كار معلوم شود و اگر ناچارا بايد داورى كرد پس پادشاه گمراهان بزرگترين شاعر است. (منظور

1- مي_______زان الحكم________ه، جل________د 6، محم_________دى رى شه_______رى، ص 2765 .

(72) شعر و شاعرى

اِمرؤالقيس بزرگترين شاعر دوره جاهلى و صاحب يكى از معلّقات سَبعه است. او اشعارهاى بسيار زيبايى داشت كه آن را هر سال در بازار معروف عكاظ مطرح مى كردن___د و كاف_____ر ب____ود. (1)

هنگامى كه به آثار منظوم اديبان پاك سرشت پيشين برمى خوريم آن را در سطحى مى نگريم كه از مرحله لفّاظى و عبارت پراكنى اوج گرفته از گشتن به گرد تعلّق اين و آن به دور مانده اند و شعرشان بر پايه سازندگى مكتبى و نشر معارف بشرى به كار انداخته اند و در اين راه به پيروى از قرآن و حديث پرداخته از علوم عقلى و فلسفى بحث نموده اند و پا در علوم و فنون بشرى گذاشته، از سخن_ان پن_دزا و سودمند كه نشان دهنده روح انسان كامل است دريغ ننموده اند.

1- نهج البلاغه ترجمه آقاى محمد دشتى .

شناخت بزرگ ترين شاعر (73)

شعراى واقعه غدير با اين كه

شعرشان شامل مزاياى ادبى هم بوده است و چنين ادبياتى در ديدگاه دانشمندان و صاحبان حكمت و انديشمندان است كه بشريت به آن احساس احتياج مى نمايد و خواسته اهل تاريخ و انسان هاى ديگر است.

اين حقيقت هنر شعر و شاعرى است كه حق را با جلوه خاصّى نشان مى دهد و در ديدگاه نسل هاى آينده كه تشنه حق جوئيند قرار مى دهد با شعر شاعر فضايل اخلاقى و امور معنوى را با روح شنونده درآميخته و با يك جذبه عميق رهرو حق جو را به چشمه زلال حقيقت مى رساند، فضاى وسيع انسان ها را وسيع تر و فرياد دل نشين را به دل هر انسانى مى رساند و چه بسيار اين آوازها كه از دل شاعران برمى خيزد، در دل شب نواى دل نشين كاروانيان مى شود و نشاط ديگرى به شتران مى دهد و اين نوا و آواز است كه در دل رهروان شور

(74) شعر و شاعرى

زندگى مى افكند و نويد صبحى دل افروز را به بشر مى سپارد، در مجلسش امرا و بزرگان و سرايندگان شعر هنرنمايى دارند و مادران با هزار شور و شعف در كنار گاهواره زمزمه مى كنند و با فرازهاى زيباى شعرى دل ناآرام طفل را آرامش مى بخشند. در سنين كودكى شعر مبدأ تلقين اوصاف پسنديده و خصلت هاى نيكو است و شور ايمان را در رگ و پى جوانان جاى مى دهد و همراه با رشد جسمى روح طفل راه به آسمان هاى پاك اوج مى دهد و افق هاى ديگرى به رويش مى گشايد، او را با پاكان آشنا مى سازد و دلش را به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله كه بهترين پاكانند ربط مى دهد و اين شعر است كه اين همه هنر دارد و مى تواند در پى يك فروش، سازمان

مخالفين را درهم كوبد و خوار و ذليلشان كند و بهترين شاهد شمائيد كه مى دانيد شعر خوب چه شورى در دل و چه خروشى در سر مى افكند و كسانى كه با شعر عربى و زبان عربى آشنايى دارند در مقابل قصيده ميمه فَرَزْدَق دل باخته مى شوند و با هاشميات كُميت اَنَس مى گيرند، قصيده عينيه حميرى شور و احساسى حماسى در دل و سر مى افكند و وقتى قصيده تائيه دِعْبِل خزايى را مى خوانند و بر جنايات و ستم هايى كه بر خاندان رسول رفته واقف مى شوند اشك امانشان نمى دهد. (1)

شناخت بزرگ ترين شاعر (75)

اگر به شاعران قرن اول هجرى بنگريم درمى يابيم كه چگونه مديحه و مرثيه را سردادند و چون شمشير برّانى از پيشوايان دين حمايت كردند و شعرشان تير خطرناكى بود درجگردشمن ودر هر مرزوبوم جزاعلام دوستى خاندان محمد صلى الله عليه و آله كارى نداشتند. پيشوايان هم مال زيادى به اين شاعران مى دادند كه از كار و ديگر امو مستغنى شده و به اين امر مهم كه زنده كردن روح انسانى در ارواح مردم است اشتغال ورزند و مردم رابا اين امر حياتى آشنا ساخته و به سويشان سوق دهند. پيشوايان حق در تشويق اين شاعران چنين مى گويند: هر كه يك خط شعر درباره ما بگويد خداوند در بهشت خانه اى برايش مى سازد كه هفت برابر وسعت دنيا باشد كه هر فرشته مقرب و هر نبى مرسل او را در آنجا ديدار خواهد كرد. (1)

1- الغدي___ر، جل__د 2، علام___ه امين___ى، ص 9 .

(76) شعر و شاعرى

و بدين سان مردم را هم در حفظ و يادگرفتن اين اشعار تحريص مى كردند چنان كه حضرت صادق عليه السلام مى فرمايند: فرزندان خود را با اشعار عبرى آشنا سازيد يا

مى فرمايند: درباره ما كسى شعر نگويد مگر اين كه از جانب روح القدس تأيي_د گردد. (2)

كشّى دانشمند بزرگ رجال در كتاب رجالش صفحه 160 از ابوطالب قمى

1- راه وصال .

2- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 10 .

شناخت بزرگ ترين شاعر (77)

روايت مى كند كه او گويد: چند شعرى سرودم، به محضر امام صادق عليه السلام فرست__ادم، در ضم__ن اشع__ار از پدر ايش__ان ام__ام باق_ر عليه السلام ي__ادى رفته بود. از حض__رت تقاض__ا كردم كه اجازه دهند كه مدح خود حضرت گويم، ولى حضرت صادق عليه السلام كاغ__ذ را از جاي__ى كه شعر نوشت__ه بود ج__دا كردن__د و پيش خود نگاه داشتند و در قسم__ت سفي__دى بالا نوشتن__د: احسن__ت چه نيكو سرودى خدا به تو سزاي__ى نيك ده__د ؛ و در رواي__ت ديگر چنين اس__ت كه از حض__رت تقاضا ك__ردم اجازه فرماين__د تا در مصيب__ت پدرش__ان نوحه سراي__ى كنم. حضرت در ج__واب نوشتن__د كه اشك__الى نيس__ت، هم براى پدرم و ه_م براى من نوحه سر كن. (1)

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 11 .

(78) شعر و شاعرى

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث

آنچه امامان بر حق ما در تشويق شعرا فرمودند رفتارى است كه از جدّ بزرگوارشان آموخته اند، زيرا رسول اكرم صلى الله عليه و آله فوق العاده شاعران را در مدح پاكان و ذم مخالفين تشويق مى فرمود، خود حضرت شعر مى خواند و از ديگران مى خواست كه شعر بخوانند و شاعران را اجازه مى فرمود تا شعر بسرايند و به آنان كه رسالت شعر را مراعات مى نمودند ارج مى نهاد و ما حضرت را مى نگريم چگونه در مقابل شعر عمويش ابى طالب بى تابى مى فرمود، آن هنگام كه طلب ب___اران نمود و خداي_ش باران باريد چنين گفت:

بر ابى طالب از خدا نيكى

باد، اگر او زنده بود چشمانش از اين حادثه، روشن مى شد. حال كيست كه شعرى از او بخواند؟ عمر برخاست و عرض كرد: شايد

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (79)

اين شعر را خواسته ايد؟ «هيچ شترى بر پشت خود نيكوتر و باوفاتر از محمد صلى الله عليه و آله حمل نكرده است». رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اين گفته عمويم نيست از حسان بن ثابت است. سپس حضرت على عليه السلام برخاست و عرض كرد: شايد اين را اراده فرموده ايد: «سفيد رويى كه به يُمن روى او ابر طلب باران مى شود، او پناه يتيمان و بيوه زنان است، بنى هاشم در سختى و درماندگى به دامن پرمهر و محبت او پناهنده مى شوند». رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آرى اين است شعر ابوطالب. در اين هنگام شخصى از طايفه كنانه برخاست و در سروده خود گفت: پروردگارا ستايش تراست و سپاس تو گفتن بر ماست، چه به ميمنت روى محمد صلى الله عليه و آله به باران رسيديم .

او با چشمان__ى نگران رحمت حق خدا را خواند كه باران بارد.

لحظه اى چند نگذش__ت كه دانه ه__اى در ف__ام باران بر سرم__ان ف__رو ريخت.

«ابرها به شدت باريدند و مسيل ها به جوش آمدند و حتى مناطق بلند قبيله مضر را سيراب نمودند، پس پيغمبر چنان كه عمويش وصف او گويد داراى

(80) شعر و شاعرى

آبرويى است كه به واسطه او خداوند ابرها را به ريزش مى آورد اين مطلبى است آشكار و آن هم خبرى است كه مى شنويم» .

پيغمبر فرمود: مرحبا! اى كنانى خداوند به هر بيت شعر خانه اى در بهشت به تو پاداش دهد.

همچنين در جنگ بدر چون چشمان حضرت به كشته شدگان به خون آغشته افتاد به ابى بكر فرمود: اگر

عمويم زنده بود مى ديد كه چگونه شمشيرهاى ما مردان نامى آنان را به خون كشيده است. عموى پيغمبر حضرت ابوطالب چنين س___روده بود:

سوگند به خدا اگر من ببينم نزاع به صورت جدّ در آيد شمشيرهاى ما با گوشت و خون بزرگانشان آشنا خواهد شد.

و باز رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى نگريم كه از شعر عمويش عباس مسرور گشته،

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (81)

چه او از حضرت درخواست نمود تا در مدحش شعرى بسرايد. پيغمبر فرمود: بگ____و! ده__ان__ت خُ__رد مب___اد.

عب___اس چني____ن س_____رود:

اى پيغمبر، سرشت پاكت در سايه هاى قدس الهى به وديعت بود قبل از هر آفرينشى و به دنيا فرود آمدى ولى هنوز به قالب بشرى درنيامده بودى و نه به صورت گوشت و خون، بلكه هسته وجودى تو از نسل ها مى گذشت و از اصلاب عبور مى كرد تا به صحنه وجود آمدى و جهان هستى را روشن نمودى. ما در پرتو روشنائيت راه صلاح و رشد عقلى خود را مى سپاريم. و هنگامى كه عمروبن سالم بر پيغمبر وارد شد و شعر خود را خواند حضرت فرمود: حقّا كه ما را يارى نمودى، خدا يار تو باشد.

شعر او چنين شروع مى شود:

(82) شعر و شاعرى

پروردگارا من با محمد صلى الله عليه و آله سوگند پدران خود را با پدر پيشين او خاطر نشان ساختم و اين كه ما فرزندان توييم و به اسلام گرائيده و از تو دست بردار نيستيم. خ__داون__دا محم___د را ي__ارى ك__ن و بن__دگ__ان_ت را ب__ه ي__ارى او بفرس__ت. (1)

براءبن عازب مى گويد: به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض شد كه ابوسفيان ابن حرث بن عبدالمطلب شما را هجو مى كند. پس ابن رواحه

برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا اجازه دهيد جواب او را بدهم. حضرت فرمود: تويى كه گفته اى ثَبَّتَ اللّه عرض كرد: آرى اى رسول خدا من گفته ام:

ثَبَّتَ اللّه ُ ما اَعْطاكَ مِنْ حَسَن خد آن نيكويى را كه به تو داده استوار گرداند .

1- الغدي__ر، جل__د 2، علامه امين____ى، ص 13 .

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (83)

تَثْبِيتَ مُوسى وَ نَصْرا مِثْلَ ما نَصَرا همچنان كه موسى را پايدار كرد و پيروزت كند چنان كه او را پيروز گردانيد .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خدا با تو نيز چنان كناد.

سپ__س كعب برجس__ت و عرض كرد اى رسول خدا به من رخصت دهيد ج__واب او را ب___ده____م. حض___رت فرم____ود:

هَمَّتْ سَخِينَةُ اَنْ تُغالِبَ رَبُّها سخينه (لقبى براى قريش) كوشيد تا بر پروردگارش چيره شود

فَلْيَغْلِبَنَّ مُغالِبُ الغُلاّبِ ولى مُغلِّب هر چيره باز چيره شود.

(84) شعر و شاعرى

حض__رت فرم__ود: بدان كه خ__دا اي_ن را از ت_و فرام__وش نك__رده اس__ت. (1)

ابوليلى نابغه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله وارد مى شود و دويست بيتى را كه در مدح حضرت سروده بود مى خواند پيغمبر صلى الله عليه و آله مسرور گشته دعايش مى كند كه دهان__ت خُ___رد مب____اد و شع___را و اي_ن اس___ت:

اى دوست من لحظه اى خشم را فروخوابانده و در كنارى آرام گير، در مقابل ح__وادث و بازى ه__اى ده__ر مى خواهي__د زب__ان ب__ه ملام__ت ب__ازكني__د ي__ا ب__ا اخ__لاق بزرگ منشان__ه درگذري__د؟ و قسم__ت ديگر از شعرش كه در حض__ور پيغمب__ر سرود اي__ن قطع___ه اس_____ت:

1- ميزان الحكمة، جلد 6، محمدى رى شهرى، ص 2767 .

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (85)

به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله شتافتم، هنگامى كه چراغ هدايت

بشر را به يك دست و به دست ديگرش قرآن بود كه چون ستاره اى تابناك مى درخشيد. من و هر كه با من بود چنان در گرايش شديم كه طلوع و غروب ستاره سهيل را نفهميديم. همه سعيم اين است كه پرهيزگار شوم چه، از آتش سوزان ترسانم. تا اين كه به اين شع__ر رسيد:

ما با گرايش به اسلام به آسمان مجد و بزرگى رسيده ايم و آرزو اين است كه به جلوه گاه بالاترى برشويم.

پيغمبر صلى الله عليه و آله به ابوليلى فرمود: كدام جلوه گاه بالاتر؟ عرض كرد به بهشت. حض__رت ف__رم___ود: بل____ى ب__ه خواس__ت خ____دا. و سپ__س چني__ن س___رود:

حلم و بردبارى موقعى نتيجه مى دهد و از كدورت محفوظ مى ماند كه گاهگاهى توأم با تندى باشد و تندى هم اگر توأم با حلم نگردد كه از خطرات محفوظش دارد بى فايده است.

دراين موقع رسول خدا صلى الله عليه و آله دو بار فرمود: نيكو سرودى، دهانت سالم باد! او را

(86) شعر و شاعرى

مى ديدندباوجودزيادى عمردندان هايش چون دانه هاى تگرگ آب شده شفاف و براق، هيچيك از دندان هايش نه شكسته و افتاده بود. (1)

پي__امب___ر خ___دا صلى الله عليه و آله ب__ه حسان بن ثاب___ت فرم___ود: مش___رك__ان را هج__و ك___ن ك__ه جب__رئي____ل ب__ات___وس__ت. (2)

هنگامى كه كعب ابن زهير «لاميه» خود را براى پيامبر صلى الله عليه و آله خواند حضرت به او بُردى صله داد كه بعدها معاويه به بيست هزار درهم از او خريد و پيوسته خلفا آن را در روزهاى عيد مى پوشيدند و در مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه 582 آمده ك__ه چون كع__ب قصيده خود را در حضور حضرت خواند به اين شعر رسيد كه:

1- الغدي____ر، جل___د 2، ع___لام___ه امين_______ى، ص 14 .

2- ميزان الحكمة، جلد 6، محمدى رى شهرى، ص 2767 .

موقعيت شعر و شاعران از نظر

قرآن و حديث (87)

همانا محمد صلى الله عليه و آله پيامبر خدا چون شمشيرى است كه به آن روشنى كسب مى شود و شمشير برنده اى است از شمشيرهاى كشيده شده در راه خدا. سپس پيغمبر با دستان خود به مردم فرمان سكوت داد تا قصيده كعب را بشنوند. و در روايتى ديگر مى گويد: كعب مصرع آخر را «مِنْ سُيُوفِ الْهِنْدِ» سروده بود و پيغمب__ر صلى الله عليه و آله فرم__ود: «مِ__نْ سُيُ__وفِ اللّه ِ» .

بُراء بن عازِب گويد: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را ديدم كه خاك هاى خندق را حمل مى كند و گرد و خاك روى شكم حضرت را پوشانده بود حضرت در آن هنگام شعر عبداللّه بن رواحه را زمزمه مى كرد كه:

خداوندا! اگر تو نبودى ما به هدايت نمى رسيديم و نه انفاقى در راهت مى نموديم و نه به سپ__اس تو به نماز مى ايستادي__م تو خود آرامش__ى بر ما ف__رودآر و گام هاى ما را استوار گردان .

دشمنان بر ما ستم نمودند و ما در مقاب_ل فتنه هايش__ان پايم__ردى نمودي__م .

(88) شعر و شاعرى

البته ابن اثير در جلد 3 كتاب اُسْدُالْغابَة، صفحه 72 روايت نموده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام رفتن به خيبر به عامر فرمود: از مركب خود فرودآى و از اشعار خود به آهنگ جدى بخوان. رواى گويد: عامر از اسب فرود آمد و شعر بالا را سرود سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا برتو رحم آورد، يا خدايت بيامرزد .(1)

و چ__ون درب__اره آي__ه اى كه خداوند درباره شاعران نازل كرده است از ايشان پرسش شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرم__ود: همان__ا مؤمن با شمشي__ر و زبان خود جهاد مى كند. سوگند به آن كه جانم در دس__ت اوس__ت آن__ان با جه_ت گي_رى خود گويى تير به دشمن مى زنند. (2)

1- الغ___دي______ر،

جل____د 2، علام___ه امين____ى، ص 15 .

2- ميزان الحكمة، جلد 6، محمدى رى شهرى، ص 2767 .

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (89)

حَسّ__ان بن ثابت روز غدي__ر خ__م جريان غدي__ر را ب__ه شعر درآورد، پيغمب__ر دع__ا ك__رد كه تا آن هنگ__ام كه با سخن__ت ما را يارى كن__ى از تأيي__دات روح الق__دس بهره من__د گ__ردى .

پيامبر در مسجد منبرى براى حسان مى گذارد و او بر منبر ايستاد و فضايل پيغمبر و مكتب او را بازگومى كرد و باز رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودكه:خداوندحسان را تا موقعى كه از ما دفاع مى ند تأييد فرما.(1)

در روايت__ى از عايش__ه آم____ده است:

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پاپوش خود را اصلاح مى نمود و من به ريسندگى مشغول

1- الغدي__ر، جل__د 2، علام___ه امين___ى، ص 15.

(90) شعر و شاعرى

بودم ناگهان چشمم به صورت مباركش افتاد كه در چهره اش عرق مى درخشيد از اين حالت مبهوت شدم. حضرت رسول صلى الله عليه و آله به من نگريست و فرمود: چه شده كه چنين بهت زده مى نگرى؟ گفتم: اى رسول خدا ديدم در چهره شما دانه هاى ع__رق نورافشان__ى مى كن__د، اگر ابوكبير هذلى ترا مى ديد مى دانست كه سروده او از هركس به تو شايسته تر اس__ت. فرم__ود: مگر ابوكبي__ر چه شع__رى سروده اس___ت؟ گفت__م شع__ر او اين است:

او از آزار رحم مادر پاك و از آلودگى هاى دايه و پستانش بركنار و هيچگونه بيمارى دامنگي__ر او نيس__ت و هنگام__ى كه به خطوط زيباى صورتش مى نگرم چون درخشش دانه ه__اى ب__اران ك__ه از آسم__ان ري__زان اس____ت مى درخش__د. پيغمب__ر اك__رم از اي__ن سخ__ن اظه___ار سرور نمود. (1)

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 15 .

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث

(91)

امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ سراينده اى درباره ما بي__ت شعرى نگفته است ج__ز آن ك__ه روح الق__دس او را يارى داده باش___د. (1)

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پيوسته شعراء را به سرودن و ضبط اشعار خود وادار مى فرمود و به آن ها راهنمايى مى كرد كه گفتار مخالفين و حسب و نسب و تاريخ نشو و نواى آن را از افراد مطلع يادگرفته و با ذكر نقاط ضعف به مقابله برخاسته آنان را خفيف و سرشكسته سازند چنان كه آن ها را امر مى فرمود به فراگرفتن قرآن و تا اين حدّ به مسأله شعر اهميت مى داد. اين عمل را يارى دين مى دانست و جه___ادى مقدس به خاطر حفظ دين حنيف اسلام.

1- ميزان الحكمة، جلد 6، محمدى رى شهرى، ص 2767 .

(92) شعر و شاعرى

شخصيت شاعر را به او مى فهماند كه در اجتماعات چه شأنى دارد و در چه جهادى است. به شعراء مى فرمود: دشمنان را هجو گوييد چه مؤمن با جان و مال خود بايد در راه خدا مجاهده كند. به آن كه جان محمد صلى الله عليه و آله در قبضه قدرت اوست قسم ياد مى كنم كه اين عمل شما چنان است كه با تيرهاى آتشين قلب دشمن را بشكافيد و آن ها را نابود سازيد و باز از ايشان شنيده شد كه مى فرمود: وقتى كه به وسيله شعر با مخالفين به مخالفت برمى خيزيد مانند مجاهدانيد كه تيرها را به نشان پرتاب مى كنند و پيوسته شعرا را برمى انگيخت كه با تير دل دوز شعر به پيكار با مخالفين برخيزند و وادارشان مى كرد كه با حماسه هاى شجاعت انگيز، ضديّت و جبهه بندى كفار را در هم كوبند. روح نيرومند دينى را در بين مسلمين دميده و حميّتشان را در مقابل

حميّت جاهليت تقويت مى نمود. چه، شعر است كه آن ه__ا را ره هيجان و نشاط مى آورد و آن ها را در راه نشو مع__ارف و دع__وت ب__ه ح__ق تح__ري__ك م_ى كن____د و ب__ه دف__اع از حري__م اس__لام وام___ى دارد. (1)

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (93)

به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتند: ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب ترا نكوهش مى كند. عبداللّه بن رواحه از پيامبر اجازه خواست كه جواب او را بدهد و سپس كعب برخاست تا در ردّ ابوسفيان شعرى بسرايد، سپس حسان بن ثابت از حضرت خواست تا اجازه دهد با شمشير زبان، گوينده را به مذلّت و رسوايى بنشاند و او را مفتضح كند پيغمبر فرمود: نزد ابوبكر برو و از خصوصيات خانوادگى و اخلاقى آن گروه كسب اطلاع كن سپس آن ها را هجو نما كه جبرئيل

(94) شعر و شاعرى

در انج__ام اي__ن وظيف__ه يار توست. (1)

شعرايى كه به وظيفه مقدس شاعرى مى پردازند و با شمشير زبان پشت دشمن را مى شكنند مشمول آيات آخر سوره شعراء هستند، «مگر كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند و زياد به ياد خدا بودند كه اينان بعد از اين كه ظلم كشيدند يارى حق شامل حالشان مى شود و هم اينانند كه از شعراى بى بند و بار استثناء شده اند. «كعب بعد از نزول اين آيات به خدمت رسالت صلى الله عليه و آله رسيد و پرسيد نظر شما درباره آياتى كه در سوره شعراء درباره شاعران وارد شده چيست؟ حضرت فرمودند: به حقيقت كه شما با شمشير زبان در جهاديد، علاوه بر اين كه شاعران مذهبى و كسانى كه حقايق زندگى را بازگو مى كنند از مذمت آيات به دورند. بايد گفت كه آيات

نكوهش، متوجه كسانى است كه از ظلم و باطل دفاع و آن را ترويج مى كنند .

شي__خ ص__دوق در كت__اب عقايدش از امام صادق صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه مراد آي__ه نك__وهش كس__ان__ى اس__ت ك__ه ب__ه دروغ داست____ان س__راي___ى دارن__د.

1 و 2 - الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 17 .

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث (95)

على ابن ابراهيم در كتاب تفسير خود صفحه 474 نقل مى كند كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: آياتى كه مذمت شعرا در آن شده است مشمول كسانى است كه دين خدا را تغيير داده و با اوامر الهى مخالفت مى ورزند و موجب نشر عقايد فاسد در بين مردم شده آنان را به پيروى راه هاى باطل وامى دارند و مؤكد اين فرمايش نيز دنباله آيه است كه فرموده: آيا نمى نگرى كه اين شاعران به هر درى مى زنند و به هر جانبى ميل پيدا مى كنند و به هر مذهب و عقيده اى درمى آيند.

در تفسير عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه حضرت فرمودند: مراد آيه گروهى هستند كه علم غير صحيح آموخته و به گمراهى افتاده اند و مردم را به گمراهى سوق داده اند و در آيات ذم يا نكوهشى درباره شاعران به حق نرسيده است و تنها مراد آيه اين بوده است كه شاعران باطل سرا را مذمت كند چه، شعر با امواج نامرئى كه به وجود مى آورد در روح شنونده اثر مى گذارد و قرآن مى خواهد جلو اين اثرهاى نامطلوب را بگيرد.

(96) شعر و شاعرى

اسلام علاوه بر اين كه شاعران به حق را نكوهش ننموده تعريف هم نموده اس__ت. در روايت__ى كه شيع_ه و سنى آن را نقل مى كنند از

پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

«اِنَّ مِ_نَ الشِّعْرِ لَحِكْمَةٌ وَ اِنَّ مِنَ الْبَيانِ لَسِحْرا»

پ__اره اى از شع__ره___ا حكم___ت اس___ت و برخ___ى بي__ان ه___ا سح____ر .(1)

اشعار غيبى در تاريخ

در تاريخ اشعار غيبيه اى ثبت نموده اند كه سرايندگان نامعلوم و غيرمرئى داشته اند. اين اشعار از گويندگان نامرئى به اشخاص خطاب شده و سبب هدايتشان گرديده است كه اين خود يكى از معجزات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله شمرده

1- الغدي___ر، جل_______د 2، علام___ه امين_______ى، ص 20 .

اشعار غيبى در تاريخ (97)

شده است و نيز بهترين نشان دهنده اهميّت شعر و شاعرى است در راه استدلال بر راه حق كه چگونه شعر پيش از نشر، قلوب را تسخير مى كند و در راه ساختن اجتماعى صالح، دعوت مردمان به راه حق و جهانى روحانى مؤثر واقع مى شود.

آمنه دختر وهب مادر گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام ولادت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله اشعارى بدين مضمون از گوينده غير پيدايى شنيد:

درود خدا و هر بنده صالحى كه وجود دارد بر چراغ فروزان پهن دشت هستى باد، او محمد مصطفى صلى الله عليه و آله بهترين خلق است. نورآراى جهانيست كه هاله اى از پاكى احاطه اش نموده، در افق انسان ها زينت بخش و گزيده آنهاست، راستگو و نيكوكار است، او پارسايى است كه پرچم هدايت بدست نيرومندش در ميانه امواج ظلمت ها راه مى نمايد، تا نسيم زمين بر چهره گل بوسه مى زند و كبوتران نغمه

(98) شعر و شاعرى

عش__ق به گ__وش ه__م م_ى س_راين__د رحم__ت خ____دا ب__ر او ب__اد و درودش .(1)

عوام بن جهيل همدانى كليددار بتخانه مشهورى به نام يغوث مى گويد: شبى را در بتخانه گذراندم و از آن شنيدم كه مى گويد: اى پسر جهيل هنگام نابودى بت ها شده، تو ديگر با بت يغوث وداع كن

چه، نورى از افق زمين مكه طالع گشت و ديگر ظلمت ها راه عدم بايست گرفتن. عوام آنچه شنيده بود براى قوم خود تعريف كرد و باز گوينده اى نامرئى چنين گفت: اى عوام، آيا سخن حق را به گوش قوم خود مى رسانى يا بخل ورزيده و لب فرومى بندى. بدان كه تيرگى ها نابود گشتند و مردم به سوى اسلام گرائيدند. عوام در جواب گويد: اى كه به عوام

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 21 .

اشعار غيبى در تاريخ (99)

خطاب مى نمايى بدان كه عوام از سخن حق بازنمى ايستد، سنت اسلامى را بر ما

خوان! عوام گويد به خدا سوگند كه قبل از شنيدن اين سخن من اسلامى نمى شناختم. باز دوباره پاسخ گفت: به نام خداوند و توفيق او عزم راه كن و در رفتن از سستى و بى ميلى بگريز، راهت به گروهى باشد كه بهترين گروه هايند، به سوى پيغمبر راستگويى كه تصديق شده است. عوام گويد: كه چون اين بشنيدم بت را به گوشه اى انداخته و خارج شدم و به گروهى تازه از قبيله همدان برخورد كردم كه گرد حضرت رسول صلى الله عليه و آله جمعند. بر پيغمبر وارد شده و احوال خود بگفتم، پيغمبر مسرور شد و فرمود: اين داستان را به مسلمانان بگو و سپس امر فرمود كه بت ها را بشكنم و بعد از آن به يمن برگشتم در حالى كه قلبم به نور اسلام روشن شده بود و در اين باره چنين سرودم:

كيست كه بر بد فرجامان گروه ما، آنان كه در گوشه منازل خود ننموده اند و يا ظاهرند نداى ما را برساند و خبر دهد كه خداوند ما را به راه حق هدايت فرمود

(100)

شعر و شاعرى

بعد از آن كه عده اى از ما يهودى و نصرانى شده بودند. ما اكنون از يعوق و يغوث و ساي__ر بت ه__ا روى برگرفت__ه اي__م و از پي__ران تويي__م، اى بهتري_ن خلايق. (1)

حافظ گنج__ى در كفاي__ه صفح__ه 81 نقل مى كند كه: چون حضرت على عليه السلام در كعب__ه متول__د ش_د ابوطالب پ__در حض__رت وارد كعب__ه ش__د و مى س__رود :

اى پروردگار اين شب تيره و تار و آن ماه روشنى بخش درخشان از صندوقچه اسرارت نام اين كودك را روشن نما. بعد از اين سخن شنيد كه گوين___ده اى ن__ام__رئ____ى گوي___د:

اى دودمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله اين نوزاد پاك ويژه شماست. نام او از جانب ساح__ت قدس الهى على تعيين شده. چه، على نامى است كه از صفت الهى جدا شده است. (1)

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 23 .

اشعار غيبى در تاريخ (101)

ابن عساكر در جلد 4 تاريخ خود صفحه 341 و گنجى در كفايه از ام سلمه روايت كرده اند كه: به هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد از گوينده ناپيدايى شنيدم كه چنين مى سرود: اى كشندگان حسين! شما را به عذابى دردناك و انتقام بشارت باد، آسمانيان از انبياء و هر دسته و گروه بر شما نفرين مى فرستند. و هر آينه به زب__ان سليم__ان، فرزن__د داوود و موس__ى و عيس__ى لعن__ت شده اي_د .(2)

با همه سخنانى كه پيرامون شاعران گذشت بالاخره به اين نتيجه مى رسيم كه به ميمنت قرآن و حديث عده اى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كه به شعر عنايتى داشتند از هر سو گرد پيغمبر جمع شدند و در اوقات مختلفه از سرودن شعر در حضور

1 و 2 - الغ______دي___ر، جل__د 2، ع___لام_ه امين__ى، ص

29 و 31 .

(102) شعر و شاعرى

حضرت و خواندن اشعار همت مى گماشتند و چون شيران قوى پنجه جبهه شرك و گمراهى را از هم دريده و به سان بازهاى شكارى دل ها را به صيد خود درمى آوردند. آن ها پيوسته پيرامون حضرت بودند و حتى در سفرها از او جدا نمى شدند، چابك سواران جنگى بودند كه با شمشير برّان شعر در تير دل دوز نظم دشمنان اسلام را مفتضح و رسوا مى كردند و در ميدان نبرد مردانه از حريم اسلام دفاع مى نمودند. و از جمله اين گروهند: عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله ، كعب بن م__ال__ك، عب__داللّه ب__ن رواح___ه، حس_ان بن ثاب___ت، مال___ك ب___ن ع___وف و...(1)

اگ__ر با يك دي__د كل__ى به شع__ر و شاع__رى و به ط__ور عام به ادبيات بنگ___ري___م درمى ي___ابي___م ك___ه:

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 31 .

اشعار غيبى در تاريخ (103)

ادبيات نمودار ذوق و نيروى خيال و نماينده تأثرات و عواطف بشر در برابر شگفتى هاى جهان و زيبايى هاى طبيعت است كه مانند ساير شئون اجتماعى به مقتضاى زمان و مكان در معرض تغيير و تبديل است، دنيا و هر چه در اوست مخلوق جريانات روزمره زندگانى است، بيان احساسات و تجمع عواطف هم كه منبع شعر و ادب است تابع اين امر لايزال مى باشد.

آرى هر عهدى رنگى به ادبيات مى دهد كه هرچند سلسله افكار بشرى را مربوط به يكديگر و حلقه هاى پندار زاده انسان را مكمل حلقه مادون دانستنى هاى او مى دانيم باز ادب هر عصر از اعصار آينده ممتاز و داراى جلوه و رنگ خاص است و به همين دليل با وجود عدم قطعيت از لحاظ سهولت كار ادبيات ايران را از نقطه

نظر زمان به قبل از اسلام و بعد از آن، و از جهت روش گويندگى و شاعرى به سبك هاى خراسانى، عراقى و هندى تقسيم مى كنند. (1)

(104) شعر و شاعرى

البته در آغاز مخصوصا قبل از اختراع عروض تفاوتى بين نظم و نثر وجود نداشته است. چه، علوم در سينه ها محفوظ مى ماند و هيجانات و ابراز احساسات و خواسته هاى درونى بوسيله خطابه بيان مى شد و در واقع قديمى ترين شعر جهان گفتارهاى هيجان آميز بوده است. شعر، نخست بسيار ساده و بى پيرايه و حت__ى فاقد قافي__ه و دور از قواع_د عروض و ع__ارى از آهن__گ ب__وده اس__ت. (2)

1 و 2 - شعر و موسيقى،ابوتراب رازانى،1340،اداره كل نگارش وزارت آموزش و پرورش، ص 28.

اشعار غيبى در تاريخ (105)

مى توان گفت خليل ابن احمد نخستين كسى است كه بحور شعرى را تحت نظم بيرون آورد. در ايران هم در اواخر قرن دوم و يا اوايل قرن سوم شروع به تقليد عروض عرب كردند و خود نيز عروض تازه اختراع نمودند و بعضى از بحور عرب را هم اصولاً به كار نبردند و برخى را هم كه بين زبان عرب و عجم مورد استعمال بود را به خوبى به كار بردند كه از آن جمله مى توان از رمل، رَجَز، هزج و متقارب نام برد. (1)

ب__راى شعر ان__واع مختلف__ى مانند حماس__ه، وعظ، حكم__ت، تغ__زل، تشبي__ب، مرثي__ه، هج_و، وص__ف، مطايب_ه، حكايت، عتاب و شكوى دارد. بعضى نيز شعر را به س__ه ن__وع اخلاق_ى، وصفى و داستانى (روايى) تقسيم مى كنند .(2)

اَدونيس شاعر معروف سورى تبعه لبنان در دفاع و توضيح مراحل نخستين ظهور شعرها و نشان دادن ارزش هاى حاكم بر شعر قديم كه اينك تحول يافته و

1 و

2 - شع_ر و موسيق_ى، اب__وت_راب رازان__ى، 1340، اداره ك__ل نگ____ارش وزارت آم____وزش و پ___رورش، ص 11 و 19.

(106) شعر و شاعرى

ج__اى خ__ود را به ارزش ه__اى ديگ__رى داده اس__ت اين گون__ه داورى م_ى كن__د:

_ جنبه اخلاقى حكمت ها از قبيل قناعت، صبر، خضوع در برابر قضا و قدر و سرسپردگى در برابر عرف و عادت ها و... در شعر عربى قديم همه جا آشكار است، اما شاعر معاصر عرب از اين كار سرباز مى زند و جنبه اخلاقى اين گونه حكمت ها را به پرسش و بحث مى كشاند يعنى اضطراب، هراس، نااميدى، اميد، آرزو و طغي__ان و سركش__ى جاى آن تع_الي__م و ح__ال و ه__واه__ا را مى گي__رد.

_ آخرت و زهد در دنيا در تمام جوانب شعر قديم عرب آشكار است ولى شعر جديد مى كوشد كه متمسك به همين جهان باشد. شعرى باشد زمينى و در قلمرو مشكلات انسان بر روى زمين.

_ شعر قدماى عرب شعر سرمشق ها و نمونه هاست. شاعر قديم عرب تمام سعى و كوشش خود را مصروف اين مى كند كه خود را به نمونه و سرمشق نزديك كند، همان چيزى كه منتقدان قديم آن را «عمود شعر» مى خواندند و سعيشان بر اين بود كه كار شاعران را به ميزان نزديك يا دورى نسبت به سرمشق ها مورد ارزيابى قرار دهند. شاعر امروز عرب سرمشق و نمونه را ردّ مى كند.

اشعار غيبى در تاريخ (107)

_ در شعر قديم عرب زمان حركتى است به عنوان دور شدنى مستمر و پيوسته از اصل يعنى «گذشته، حال و آينده» جز انحطاط نسبت به نمونه و سرمشق به حساب نمى آيد، نمونه اى كه خود همان گذشته است. به همين دليل در شع__ر كهن كوش__ش شاعر

بر اين ب__ود كه «اكن__ون و آين__ده» را حتى المقدور از «گ__ذشت____ه» ك____ه هم__ان اص__ل و س__رمش__ق اس___ت س__رش__ار كن___د.

پيشرفت از نظر يك شاعر قديم عبارت بود از تَشبّه به گذشته. كمال كلّى در نظ__ر او در اكن__ون يا آين__ده قابل تص__ور نبود. شاعر معاصر عرب زمان«بسته» را رها كرده و زمان «گشايش و تغيي__ر» را مى س__ازد يعن__ى «تاري__خ» را مى سازد .

(108) شعر و شاعرى

_ در شعر قديم عرب جنبه غنايى شعر كاملاً شخصى و فردى است ولى شعر جديد روى در يك تجربه كلى در رابطه با انسان و جهان دارد، نوعى جنبه غنايى جهانشمول.

_ شعر قديمى عرب يا غناء است و يا تأمل، البته در محدوده اى جزيى از جهان و زندگى، و در محدوده ثابتى از تعبير. معناى اين شعر نيز بر «شكل» استوار اس__ت، اما شعر جدي__د عرب مى كوش__د كه تجربه اى فراگير باشد در برابر انس__ان و زن__دگ__ى و جه____ان و معن____اى آن ب__ر «شك__ل» است__وار نيس__ت.

ولى امروز معناى شعر با آفرينش و دگرگون سازى همراه است نه با «صنع__ت و وصف» چنان كه در گذشته چنان بود، در گذشته شعر عبارت از شك__ل ب__ود و ام__روز ب__ه گ__ون__ه وضعي__ت و يا حالت__ى درآم__ده اس__ت. (1)

اشعار غيبى در تاريخ (109)

اديبان عرب به سنت گذشته خويش مى پنداشتند كه شاعر بايد به هنگام سرودن قصيده از همان شيوه شاعران عصر جاهلى شروع كند و حتى گريه بر اطلال و دمن را بعضى شرط قصيده دانسته اند و در اكثر كتب ادب عرب و بالطبع در كتاب هاى ادبى فارسى نيز اين موضوع را يادآورى كرده اند كه هرگاه مى خواهى شعرى بگويى نخست قافيه را در نظر

بگير. ابن رشيق قيروانى صاحب كتاب معروف «المُعَدَّة» مى گويد: بهتر است كه شاعر اگر قافيه شعر را نمى شناسد و آماده نكرده شعر نگويد. (2)

1 و 2 - شع__ر معاص__ر ع__رب، محم__د رض__ا شفيع__ى ك__دكن__ى، 1380، چ__اپ اول، ته___ران، انتش__ارات سخ____ن، ص 33 و 53 .

(110) شعر و شاعرى

شعر به سبك هندى

سبك هندى داراى لحن و آهنگ مخصوصى است كه از اين حيث شباهتى به سبك ه__اى ديگ__ر ن__دارد، از تركي__ب كلم__ات و سي__اق عب__ارات و تأثي__ر معان__ى و مشخص__ات م__ذك__ور و شي__وه مخص__وص شاع__ر در اداى مطل__ب لحن خاصى پديد مى آي__د كه به گ__وش آشناي__ان سخ__ن كام__لاً آشن__اس__ت و در حقيق__ت نخستي__ن وسيل__ه تشخي____ص و امتي____از سب____ك هن__دى از سبك ه__اى ديگ__ر اس__ت و اين هم__ان كيفيت__ى اس__ت ك__ه باي__د آن را حس ك__رد و به شرح و وصف درنمى آيد. (1)

1- تحول شعر فارسى، زين العابدين مؤتمن، چاپ شرق، ص 369 .

شعر به سبك هندى (111)

سبك عراقى

پس از انقراض غزنويان و روى كار آمدن سلجوقيان كم كم خراسان مركزيت علمى و ادبى خود را از دست داد و مراكز ديگرى چون هند و فارس و آذربايجان بر اثر ظهور و اقتدار اتابكان براى ادب فارسى به وجود آمد. گويندگان بزرگ عصر نيز چون خاقانى و مجير از مردم شهرهاى مركزى ايران بودند و همين پيشقدمان ادبى سبب شدند كه سبك خراسانى به حكم طبيعت تغييراتى پذيرد، جمله بندى به طرز ولايتى شيوع يابد، اصطلاحات محلى در شعر وارد گردد و از افكار جالب و تازه به دوران رسيده عرفان و تصوف استفاده شود و با آن كه عده اى از گويندگان برگزيده اين دوران از كسى تقليد نكردند و خود خصوصيات فكرى و ذوقى مخصوص به خود را به كار مى بردند و در واقع پيرو روش فردى بودند و در نتيجه مجموعه اين طرق انفرادى با آن كه ريشه و مبناى خراسانى داشت به سبك عراقى موسوم گرديد كه از خصوصيات برجسته اين سبك چنين مى ت__وان ن___ام برد:

(112) شعر

و شاعرى

كوشش در آرايش شعر، به كار بردن صنايع ادبى، رواج روح غزل گويى و لطافت ظاهرى جُمل .

اگ__ر ب__از هم به دوران قب__ل از اس__لام نظ__رى بيفكني__م درمى ي_ابي__م ك__ه:

تا زمان پيش از اسلام نخست به فن شعر مى پرداختند و سخنانى به شيوه شع__ر ساخته و آن را با آواهاى متناسب مفهوم مى خواندند و چنين كلامى را بي__ت مى ناميدن___د.

از مرحله شعر جاهلى كه بگذريم تا زيان در آن دوران سرود يا آواز هم مى خواندن__د، شتربان__ان به هنگام راندن شتر و جوانان در خلوت و تنهايى س__رود مى خواندن__د كه اگر اي__ن آواز درب__اره تهلي__ل و يگانگ__ى خ__دا ب__ود آن را تغيي___ر مى ن__امي__دن___د. (1)

سبك عراقى (113)

چنانچه از روايات و شواهد تاريخى مشهود است اعراب عصر و صدر اسلام در فصاح__ت و بلاغ__ت و شع_ر و شاعرى يد طولايى داشته و زبانزد بوده اند. (2)

آن ها براى راندن شتران خود نيز سرود خاصى مى خواندند كه «حدى» نام دارد و در لغتنامه دهخدا آن را چنين معنى كرده اند: حدى سرودى بوده كه اعراب بواسطه آن شتران را مى راندند. (3)

در صدر اسلام و بر اثر جاذبه اسلام در سينه هاى مردمان و گرايش آن ها به اين دين مبي__ن در اخ_لاق و رفت__ار آنان تغيي_رات چشمگيرى به چشم مى خورد.

1 و 2 و 3 - مبانى موسيقاي__ى الح__ان و نغمات قرآن كريم، حسن سلطان پناه، 1382، تهران، انتش_____ارات اس_____وه، ص 9 و 16.

(114) شعر و شاعرى

روح دينى چنان دل هاى مردم مجتمع آن روز را مسخر نموده و با روحشان آميخته شد كه حتى زنان مسلمان را تحت تأثير خود قرارداد و هنرنمايى هايى در اين زمينه نمودند، پرده نشينى و حجاب آنان را از دفاع از حريم

مقدس اسلام بازنداشت و آن ها نيز با سرودن اشعارى دل نشين از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دفاع نمودندكه از آن جمله اند:

ام المؤمنين حضرت خديجه عليه السلام همسر پيامبر اسلام اشعارى نغز و لطيف مى سرود. از جمله شعرى است كه به هنگام زانو به زمين زدن شترش در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله و چهره بر قدم آن حضرت ماليدن و به فضل وجود مباركش به زبان آم___دن، س__روده است:

به فضل پيامبر صلى الله عليه و آله شتر به زبان آمد و خبر داد كه به وجود حضرت سرزمين مكه شرافت يافت. اين محمد صلى الله عليه و آله بهترين برانگيختگان خداست كه بر

سبك عراقى (115)

خاك قدم نهاده و شفيع امت است. اى كسانى كه به او حسد مى ورزيد بگذاريد خش__م شم_ا را ناب__ود س__ازد. چ_ه، اوست محبوب و بهتر از او در خلايق نيست.

_ سَعدى دخت__ر كُربُز، خاله عثم__ان اشع__ارى در تبليغ از دين سروده است از جمله:

اى عثمان اين است پيامبرى كه با دليل واضح از جانب خدا آمده است و قرآن بر او نازل گشته، زنهار كه بت ها ترا گمراه نسازند و پيرو او باشى، سپس گفت: همانا محمد صلى الله عليه و آله رسول خداست و جبرئيل بر او نازل مى شود، محمد صلى الله عليه و آله مشعل هدايتى است كه انوار تابناكش روشنگر انسان هاست، پيوسته از صدف پاك دهانش درهاى خيرخواهى و مصلحت انديشى نثار بشريت مى گردد، رستگارى در دي__ن مق__دس اوس__ت و ب_الاخ__ره پي__روزى نه__اي__ى ب__ا او خواه__د ب__ود.

_ هند دختر ابان بن عباد بن عبدالمطلب بنا به نقل (طبقات كُبرى) جلد 4، صفحه

(116) شعر و شاعرى

184 درباره نبى اكرم اشعارى سروده و در جنگ احد هم در جواب هند دختر عتبه كه به كشته شدن حمزه و ساير شهداى

مسلمين اظهار سرور مى كرد و مى گفت: «ما در اين جنگ انتقام جنگ بدر را گرفتيم، چه، از كشته شدن پدر و عمو و برادر ناكامم صبرم تمام شده بود، اكنون كه وحشى با كشتن حمزه سوز درونم را شفا بخشيد من هم به نذر خود وفا خواهم كرد». و هند دختر ابان در جواب گفت: اى دختر مردى ماجراجو و كافر، تو در بدر و جنگ هاى ديگر به سزاى خود رسيدى و در بامداد پيروزى جوانمردان اسلام و بنى هاشم به كيفر كردار خود مى رسند. حمزه شير بيشه ماست و على عليه السلام باز شكارى ما.

_ خنساء دختر عمر و دخترزاده اِمرؤالقيس از بانوانيست كه بسيار شعر سروده و شعر شناسان جملگى متفقند كه نه قبل از او و نه بعد از او زنى به پايه او نرسيده است. پيامبر گرامى از شعر اين بانو بسيار مسرور مى شد و مى فرمود كه از شعرش بخواند.

سبك عراقى (117)

_ عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله شعر زيادى از حفظ داشت و بنا به نقل خودش دوازده هزار بيت از اشعار لبيد را به خاطر داشت و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از او مى خواست كه برايش از اشعارى كه حفظ است بخواند و از جمله آن اشعار دو بي___ت زي___ر اس__ت:

هرگاه طلا با سنگ محك آزمايش شود بدون شك غش آن آشكار مى گردد و طلاى خال__ص و مغشوش از ه__م جدا مى ش__ود، على عليه السلام در بي__ن ما مانند آن سنگ محك است .

از ديگر زنان شاعره مى توان به «شيما دختر حارث بن عبدالعزى، رقيه دختر ابى صيفى ابن هاشم ابن عبدالمطلب، اروى، عاتكه، صفيه دختران عبدالمطلب، هند

(118) شعر و شاعرى

دخت__ر حارث، ام

سلم__ه زوج__ه پيامب__ر صلى الله عليه و آله و عاتكه دختر زيد» اشاره كرد. (1)

مق__ام شعر و شع_راء نزد ائمه عليهم السلام

دعوت روحى و يارى دين كه به وسيله شعر انجام مى گرفت و از تأييد قرآن و حديث هم برخوردار بود در زمان ائمه طاهرين نيز چون زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بى ق__رار بود و م__ردم مجتم__ع آن روز از شعر شع__راى اهل بيت قلوبشان مسخ__ر مى ش__ود و حقاي__ق مكت__ب ولاي_ت با جانش__ان آميخت__ه مى گ__ردي_د.

پيوسته شعرا از نقاط دور با قصايد مذهبى و چكامه هاى دينى خود به خدمت

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 32 .

مقام شعر و شعراء نزد ائمه عليهم السلام (119)

ائمه عليهم السلام مشرّف مى شدند و مورد تفقد و اكرام ايشان واقع مى گشتند، شعر آنان را كه چكيده فكر و انديشه شان بود به نظر اعجاب مى نگريستند و تحسين مى فرمودند، به احترام مقدمشان محلفل ها تشكيل و دوستان خود را به آن محافل دعوت مى كردند و با دادن صله و جايزه هايى گرانبها شعر را مورد نوازش و مرحمت قرار مى دادند و نكاتى را كه موجب خلل و نقص شعر آن ها بود تصحيح مى فرمودند.

لذا در دوره ائمه طاهرين تحولاتى در شعر و ادب پيدا شد و به كمال گرائيد و در اجتم____اع آن روز و از بيشت__ر عل____وم و فن__ون اجتماع__ى پيش__ى گرف__ت.

اهميت شعر به جايى رسيد كه به پانمودن مجلس شعر و صرف وقت نمودن به خاطر آن در مكتب اهل بيت عليه السلام جزء طاعات شمرده مى شود و گاهى بعضى از اشعار نغز در شريف ترين اوقات خوانده شده و به بزرگ ترين اعمال عبادتى مستحب__ه مق__دم مى شد چنان كه اي__ن حقيق__ت ب__ه وض__وح از گفت__ار و رفت__ار امام ص__ادق عليه السلام نسبت به قصي__ده هاشمي__ان كمي_ت مشاهده مى شود.

(120) شعر و شاعرى

كميت در ايام تشويق در روزهايى كه نور ماه به آخرين حد از زيادى مى رسد در منى به آن حضرت وارد شد و اجازه خواست تا براى حضرت از اشعار خود بخواند. حضرت فرمود: اين ايام بسيار شريف و باارزش است. كميت عرض كرد: اين اشعار درباره شما سروده شده، امام چون اين جواب را شنيد فرمود تا ياران و همراهان جم__ع شدند و به كمي__ت ه__م اج__ازه داد ت__ا شع__رش را بخ__وان__د.

كميت قصيده لاميه از قصايد هاشميان را خواند و پس از اتمام شعر حضرت درباره اش دعا فرموده، هزار دينار و يك دست خلعت به او مرحم__ت نمودن_د. (1)

با توجه به اين كه فوايد اجتماعى و دينى بر اشعار بار بود، پيشوايان دين هيچ گونه نظرى به شخصيت شاعر نداشتند و نسبت به ساير شئون و اعمالشان

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 36 .

مقام شعر و شعراء نزد ائمه عليهم السلام (121)

خورده نمى گرفتند هرچند كه شاعرى آلوده و بدمنش بود و از رفتارش ناراضى بودند. ولى همين كه افكار و اشعار چنين شعرايى را مى ديدند كه در راه هدايت و ترويج دين و بيان حقايق مفيد است از اعمال بدشان چشم پوشى كرده و به ديده استرحام به آن ها مى نگريستند. و برايشان طلب آمرزش مى كردند و احساسات مؤمنين را به اطرافشان تحريك مى كردند و براى دلگرمى ايشان سخنان امي__دزايى مى فرمودن__د. برخى از سخن_ان ائمه هدى درباره ايشان عبارتست از:

_ بر خداوند بزرگ سخت نيست كه گناهان دوستان و ستايشگران ما را بيامرزد.

_ آي__ا بخش__ودن گناه_ان دوست_داران عل__ى عليه السلام ب__ر خ__دا سنگي__ن اس__ت!

_ هي__چ لغ__زش_ى براى دوست__داران عل__ى عليه السلام رخ نمى ده__د مگ__ر

اي__ن ك__ه در ق__دم ه________اى ديگ____ر از لغ___زش ه____ا محف_____وظ م__ى م___انن___د.

(122) شعر و شاعرى

وصيت امام باقر عليه السلام

ام__ام باق__ر عليه السلام ب__ه فرزن__دش ام__ام ص__ادق عليه السلام وصي__ت م__ى كن__د ك__ه:

از مال من فلان مقدار براى نوحه سرايان وقف كن كه تا ده سال در منى موقعى كه حاجيان جمعند بر من نوحه سرايى كنند. اين تعيين محل و وقت خود دليل روشنى است بر اين كه غرض امام اين است كه نام و خصوصيات و جهات مربوط به امام درگذشته به وسيله همين نوحه سرايان به گوش مسلمانانى كه در آن اجتماع شركت جسته اند برسد، تا نفوس را متوجه اين آستان نمايند و بالنتيجه شور و علاقه اى نسبت به مذهب اهل بيت در آن ها ايجاد شود. همه ساله اين مراسم تجديد شود تا مسلمانان ديگرى كه سال ها بعد مى آيند به حقايق مكتب اهل بيت آشنا گردند و نسبت به امامت ائمه متمايل گردند و به پيروى از مكتب امامان برحق تحريك شوند و تعاليم نجات بخششان را به كار بندند و به

وصيت امام باقر عليه السلام (123)

همين جهت سرّ عزادارى سيدالشهداء نيز روشن مى شود. و به خاطر همين فايده كه به شعر مترتب است شعراى اهل بيت پيوسته مورد خشم و غضب مخالفين بودند، زيرا مجلس آرايى و مديحه سرايى آن ها بر دشمنان گران مى آمد و بدين جهت مديحه سرايان ائمه هدى از كيد و دسيسه هاى دشمنان هميشه در هراس بودند و گاهى هم به مقتضاى موقعيت براى حفظ جانشان از خانه و زندگى آواره مى شدند و در گوشه اى با رنج و مشقّت به سر مى بردند و اگر بعضى از آن ها دستگير مى شدند مشمول هرگونه شكنجه بودند، زبانشان بريده مى شد، تبعيد مى شدند، زندان مى رفتند و در آخر امر

هم شربت مرگ نصيبشان مى گشت.

مقام شعر و شاعران نزد بزرگان دين

فقهاى امت اسلامى و زعماى مذهب نيز از سيره ائمه معصومين عليه السلام پيروى كردند و در راه خدمت به دين وصايت از حريم و ناموس مذهب و حفظ و حراست مأآثر اهل بيت به پاخاستند تا در اجتماع خود نام ائمه عليهم السلام را رواج دهند، نسبت به شعراى اهل بيت عليهم السلام توجه مى نمودند و بادادن جايزه موجبات تشويقشان را فراهم مى كردند و همچنان كه به تأليف كتب فقهى و معارف اسلامى اهميت مى دادند به تدوين كتب شعرى و تشريح فنون ادبى مى پرداختند تا اصول شعر و ادب تقويت شده و جاويد بماند.

(124) شعر و شاعرى

_ شيخ عظيم الشأن و بزرگوار مرحوم كلينى كه بيست سال از عمر خود را در راه تأليف كتاب كافى صرف نموده كتابى دارد مشتمل بر اشعارى كه در وصف اه__ل بي___ت عليهم السلام سروده شده.

_ عَيّاشى عال__م بزرگ__ى كه داراى كت__ب بسي__ارى اس__ت در فقه شيعه، كتاب___ى ه_م درباره شعر دارد.

_ مرح__وم صدوق آن جانباخت__ه احي_اى فقه و حديث داراى كتاب شعر است .

_ مرحوم جلودى شخصيت بارز شيعه در بصره كتاب__ى دارد كه هر چه

مقام شعر و شاعران نزد بزرگان دين (125)

شع__ر درب____اره عل__ى عليه السلام س__روده ش_____ده در آن جم____ع نم____وده اس___ت.

_ استاد الطايفه شيعه ابوالحسن شمشاطى مؤلف مختصر فقه اهل بيت در الجزيره كتابى گرانبها در فنون شعر دارد.

_ مرحوم شيخ مفيد كه خدمات ارزنده او نسبت به اسلام و مسلمين بر احدى پوشي__ده نيس__ت كت_اب__ى دارد در مس__ائ__ل مرب__وط ب__ه شع__ر و شاع__رى .

_ سي__د جليل الق__در مرحوم سي__د مرتض__ى (عل__م اله__دى) داراى دي__وان مفصّ__ل شع__رى اس___ت و ني__ز در فن___ون شع__ر

تأليف__ات نفيس___ى دارد. (1)

به جز اين عده فقها و علماى ديگر شيعه هم مشوّق اين راه بوده اند و علماى بزرگ پيوسته در اعياد مذهبى و نيز ديگر مناسبت ها از قبيل روزهاى وفات آنان

1- الغدي___ر، جل_د 2، علام__ه امين___ى، ص 37 .

(126) شعر و شاعرى

مجالسى را ترتيب مى دادند، شعرا در مجالس گرد مى آمدند و مرثيه سرايى مى كردند و بدينوسيله مكتب اهل بيت را احياء مى نمودند و دل هاى شنوندگان را از مهر و محبت به اين مجالس مورد احترام و تكريم لبريز مى نمودند. جايزه هاى شايسته اى به آن ها (شعرا) اعطا مى شد و تازه اين فقط اجر مادى آن ها بود و اجر معنوى آن ها نزد خداوند ثابت و برقرار بود.

اين روش و گرايش نيكو در بعضى اعصار بيشتر از عصر ديگر رونق مى يافت و مورد عنايت بيشترى قرار مى گرفت و در مردم نشاط و احساسات بيشت__رى ح__س م__ى ش__د و نت_اي__ج گ__رانبه__اي__ى نصيبش__ان م__ى گش__ت.

ازجمله دوران پررونق دوران زندگى آيت اللّه بحرالعلوم ومرحوم كاشف الغطاء ب__ود و از دودم__ان پاك پيامبر آيت اللّه شيرازى ساكن سامرا را مى توان نام برد.

او در ايام اعياد و وفات پيوسته محافل و مجالس دينى تشكيل مى داد و ادبا و

مقام شعر و شاعران نزد بزرگان دين (127)

شعراى نامى نواحى مختلفه در آن مجالس شركت مى جستند و با انشاء قصايد خود مورد عواطف ايشان قرار مى گرفتند و از تشويق ها و عطاياى آن بزرگوار بهره مند شده و سپس به جايگاه خود بازمى گشتند. يكى از آن نمونه ها شاعر روشن دل اهل بيت عليه السلام ، سيد حيدر حلّى است. در يكى از مراسم مذهبى قصيده شيوايى سرود و آهنگ درگاه سيد شيرازى نمود، پس از برگزارى مجلس سيّد قصد داشت بيست ليره

عثمانى به عنوان صله به سيد حيدر بدهد، ولى بعد از اين كه با عموى خود مشورت كرد عمويش حاج ميرزا اسماعيل گفت:

او شاعر دربار اهل بيت است و اين مقدار زيبنده مقام ايشان نيست، سيد حيدر از امثال دعبل و حميرى و نظاير آن دو برتر مى باشد، پيشوايان دين به شاعران زمان خود كيسه هاى پر از طلا مى دادند. سپس به سيد حيدر يكصد ليره بخشيدن__د و آيت اللّه شي__رازى مرج__ع عاليق__در شيع__ه دس__ت آن شاع__ر

(128) شعر و شاعرى

اه__ل بي_ت را بوسيد. (1)

شع__راى غدي____ر

_ امير المؤمنين على عليه السلام : همانا على عليه السلام بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله فصيح ترين و آشناترين مردم است به خصوصيات و موازين كلام عرب، آن حضرت در ضمن اشعارى چنين سرود:

مُحَمَّدُ النَّبِىُّ اَخِى وَ صِهْرِى محمد صلى الله عليه و آله پيامبر خدا برادر مهربان و خويشاوند من است .

وَ حَمْزَةُ سَيّدُ الشُّهَداءِ عَمّىِ و حمزه سيد الشهداء عموى من است.

1- الغ_______دي______ر، جل______د 2، ع___لام____________ه امين_____ى، ص 40 .

شعراى غدير (129)

سَبَقْكُمْ اِلَى الاِْسْلامِ طُرّا در كودكى كه هنوز بالغ نشده بودم و پيش از همه شما اسلام اختيار نمودم .

غُلاما ما بَلَغْتُ اَوانَ حُلْمِى رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز عيد غدير خم ولايت مرا بر شما واجب كرد.

فَوَيْلٌ ثُمَّ وَيْلٌ ثُمَّ وَيْلُ پس واى، واى، واى بر كسى كه فردا با ستم بر من

لِمَنْ يَلْقَى الاِْلهُ غَدا بِظُلْمِى در روز واپسين خدا را ملاقات كند .(1)

اي__ن قصي__ده از قصاي__د مشه__ور است و ام__ام آن را در ج__واب نام__ه

1- الغ____دي_________ر، جل__________د 2، ع____لام____ه امين_________ى، ص 44 .

(130) شعر و شاعرى

معاوي__ه نوشت__ه بودند كه بوسيل__ه اشع__ارش خود را معرفى

كرده بود و مفاخ__ر خ__ود را برشمرده بود. (1)

شاع_ران برجسته اهل بيت عليهم السلام

«قصي__ده م__دارس» دِعْبِ__ل از بهتري__ن نوع شع__ر و شكوهمندترين م_دايح__ى اس__ت ك__ه درب__اره خ__ان__دان پيامب__ر صلى الله عليه و آله س__روده ش__ده اس__ت.

دعبل آن را براى على ابن موسى الرضا عليه السلام سروده و گفته است چون به خدمت آن امام رسيدم فرمود: يكى از سروده هايت را برايم بخوان و من خواندم و امام آنچنان گريست كه از هوش رفت. خدمتگزارى كه در خدمتش بود به من اشاره كرد كه آرام گير و من خاموش ماندم. ساعتى درنگ كرد و سپس فرمود: دوباره بخ__وان و من خوان__دم تا به هم__ان بيت رسي__دم و هم__ان حال نخستين دست داد و پرست__ار حض__رت اش__اره به سك__وت ك__رد و من س__اك__ت شدم. ساعت___ى ديگر گذشت و امام فرمود:

1- الغدير،جلد2، علامه امينى، ص44.

شاعران برجسته اهل بيت عليهم السلام (131)

باز هم بخوان و من قصيده را تا به آخر خواندم. سه بار به من فرمود: احسنت سپس فرمود ده هزار درهم از آن سيم هايى كه به نام حضرتش سكه خورده بود و پس از آن به هيچ كس داده نشد به من دهند و با فرمانى كه به خانواده خود داد خادم حضرت جامه هاى بسيارى برايم آورد و من به عراق آمدم و هريك از آن درهم ها را به ده درهم به شيعيان فروختم و صدهزار درهم به دستم رسيد و اين نخستين ثروتى بود كه فراهم آوردم. (1)

1- الغدير، جلد 2، علامه امينى، ص 248 .

(132) شعر و شاعرى

از شعراى دوره جاهليت، عصر ظهور اسلام، دوران زندگى ائمه و بالاخره از شعراى عرب و خارجى كه بگذريم بالاخره نوبت به شعراى فارسى مى رسد كه در باب شعر

از ستاره هاى درخشان هستند و از لحاظ معانى و مفهوم قصايد و غزلي___ات آنان زبان___زد خ__اص و ع__ام اس__ت.

يكى از اين شاعران برجسته خواجه شمس الدين محمد ملقب به حافظ شيرازى است كه استاد مطهرى درباره اشعار او مى گويد:

آنچه از اشعار حافظ درك مى شود و براى هر خواننده اى يقين حاصل مى كند اين است كه اشعار او موج يك روح پاك است كه به زبان رسيده است. هرگز يك سخن مصنوعى قادر نيست حامل اين اندازه موج باشد كه اين چنين بر دل ها بنشيند. به همين دليل شعر حافظ نمونه كوچكى است از قرآن، نهج البلاغه و

شاعران برجسته اهل بيت عليهم السلام (133)

صحيف______ه. (1)

مرثيه سرايى

در ميان مرثيه سرايان و حكايات و پاداش هاى آنان از طرف ائمه به وصال شيرازى و حكايت زيباى او مى رسيم. وصال بيشتر مراثى خود را درباره خاندان عصمت و طهارت در اواخر عمر سرود. شبى در خواب حضرت فاطمه عليهاالسلام را زيارت كرده و سلام مى كند ولى پاسخى از آن مخدره نمى شنود، دوباره سلام مى كند و باز جوابى نمى شنود، آشفته حال عرض مى كند مگر خدمات وصال پذيرفته آن آستان نيست كه بذل عنايتى نمى شود؟ حضرت درجواب فرمودند:با اين

1- تماشاگه راز، مرتضى مطهرى، ص 76 .

(134) شعر و شاعرى

سعادتى كه خداوند به توعنايت فرموده دريغ است تنهاحسين عليه السلام را فرزند من دانى!

وصال سراسيمه و پريشان حال از خواب برخاست و مرثيه معروف امام حسن مجتبى عليه السلام را باسوز و گداز تمام سرود.درشب ديگرفرزندش امام حسن عليه السلام را در خ__واب دي__د. ام__ام عليه السلام بي__ان داش__ت كه مرثي__ه وص___ال فرم___ودن___د:

خون خوردن و عداوت خلق و جفاى دهر يعنى امامتش را به برادر حواله كرد.(1)

اهميّ___ت شعر در فرهنگ و سخن

هنگامى كه از اهميت شعر در فكر و فرهنگ سخن مى گوييم به اين معنى نيست كه هر كسى حق دارد هر مهملى را به نام شعر دينى نشر دهد. شعر، فنى دقيق است، بايد در قلمرو و فرهنگ دين، آنان كه استعداد دارند از جوانى به

1- مراثى وصال شيرازى، على اكبر نورى زاده، ص 10 .

اهميت شعر در فرهنگ و سخن (135)

استادان فن مراجعه كنند تا در رده شاعران توانا درآيند، آنگاه به نشر فرهنگ اس__لام و حماسه ه__اى ح__ق در بُعد شع__ر مذهب__ى بپردازند، مراجعه به استادان فنّ و اديبان ماهرو سخن شناسان صاحب ذوق اي__ن فاي__ده را نيز دارد كه اگ__ر كسى استع__داد كاف__ى براى اين كار ن__دارد اين را بفهمد و دست از ضايع كردن فرهنگ دينى چه

به صورت شع__ر يا غيره ب__ردارد. در هم__ه آنچه كه گفته مى شود، شعر، نويسندگى و ادبي__ات و غي__ره كار ديم__ى و از پي__ش خ__ود ارج_ى ندارد، اين ها هم__ه باي__د با دي__دن است__اد و آموخت__ن ف__نّ باش_د.

مدايح علوى

نمونه ديگر از شعر متعهد اسلامى مدايح سرشارى است كه شاعران مسلمان به ويژه شاعران شيعى در مدح على ابن ابيطالب عليه السلام و ديگر امامان سروده اند. اين آثار، تندى هاى بلند حماسه و اعتقاد و تعهد است. كسى كه بپندارد

(136) شعر و شاعرى

ك__ه اشع__ار مدح مذهب__ى، تنها ثناگوي__ى و م__دح است، آن هم از نوع ديگر مداي_ح، جاهل است. پيشوايان اسلام همواره مدح و مدحگوي__ى را نكوهي__ده ان__د:

مَنْ مَدَحَكَ فَقَدْ ذَبَحَكَ هر كس ترا ستود ترا نابود ساخت

اُحْثُوا فِى وُجُوهِ المَدّاحِينَ التُّرابْ توى صورت مدح گويان خاك بپاشيد

به اين گونه خواسته اند تا مردم مدح گويان و متملقان را ساكت و تحقير كنند. روايات در ذم مدح بسيار رسيده است به ويژه در جايى كه صفات و خوبى ها و ارزش هايى به كسان نسبت دهند كه آنان دارا نباشند، در اين صورت تملّق است و منهى و از همه بدتر مدح گويى گناهكاران و ستمگران و جباران است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«اِذا مُ______دِحَ الف__اجِ______رُ اهْتَ_____زُّ الْعَ____رْشُ وَ غَضِ____بَ ال________رَّبَّ»

هنگامى كه فاجر را ثناگويند و تعريف كنند عرش بلرزد و خدا خشمگين شود.

مدايح علوى (137)

شاعران سلف اسلام كه در دامان اين تعاليم تربيت يافته بودند هرگز به سوى مدح گويى _ به معناى متعارف _ نمى گراييدند و آن را مذموم مى دانستند و از نظر شرع منهى.

بعدها بيشتر شاعران مذهبى، به ويژه در زبان فارسى از اصالت كار دور ماندند و در مدايح دينى نيز غرض اصلى را

رها كردند. بارى، در شعر مذهبى نظر كلى بر نشر مبادى دين بود و احياى حقايق ايمان و زنده كردن دل ها و جان ها و جارى ساختن خون حماسه و تعهد در رگ ها و پى ها، از اين رو شاعران بزرگ شيعه هميشه براى حكومت هاى فاسد خطرى بزرگ محسوب مى شدند زيرا آنان در خلال مدح آل محمد صلى الله عليه و آله حقايق دين و صفات لازم حاكم دينى را ياد مى كردند و با ذكر صفات اسلامى امامان و مقايسه و تحقير زمامداران دل ها را به حق و

(138) شعر و شاعرى

حكومت حق توجه مى دادند. (1)

بديع____ه س___راي_____ى

يكى از شاعران بزرگ كه در ساختن قصايد بديعه اثرى عظيم داشته است شيخ صفى الدين حلّى است. (فن بديع فنى است كه با آن وجوهى را بيان مى كنند كه سخن را زيبا كرده و نيز مقتضاى حال را رعايت كرده و به مقصود دلالت مى كند) .(2) شيخ در كوبيدن مداحان ظَلَمه و ستمگران و خوار ساختن جباران _ با زبان نيرومند شعر _ كوششى ستودنى داشته است و از جمله شعر معروف او

1 و 2 - ادبي___ات و تعه____د در اس_____لام، محم_______د رض_______ا حكيم____ى، ص 93 و 273 .

بديعه سرايى (139)

در ردّ شعر عبداللّه بن معتّز عباسى كه همواره مى خواست با قدرت هنر و طبع شعر نيرومندى كه داشت مظالم دستگاه خلافت عباسى را بپوشاند و تاريكى هاى ستمكاران را از نظر اجتماع دور بدارد، ولى شاعران بيدار دل و بيدارگر شيعه از خفه كردن اين نفس هاى آلوده غفلت نمى ورزيدند و بدين گونه براى نشر حماسه هاى تشيع به پا مى خاستند و به آفرينش روز و روشنى مى پرداختند و موضع گيرى هاى ظاهر الصلاحى را كه جباران به نام شعر و

هنر براى سرگرم ساختن مردم ارائه مى دادند اينسان رسوا و خوارمى ساختند. احمدامين مصرى در صفح__ه 86 كتاب «المهدى و المهدوية» مى نويسد:

اگر بيشترين ادبيات سنّى صرف ستايش خلفاء و پادشان و اميران سنى شد ادبيات شيعه همواره در راه ستايش امامان قرار داشت و سروران مرثيه هاى جانگ___داز ب__راى شهي___دان آل محم____د صلى الله عليه و آله .(1)

1- ادبيات و تعهد در اسلام، محمد رضا حكيمى، ص 157 .

(140) شعر و شاعرى

ديدگ_اه شهيد مطه__رى (ره) درباره شعر و ادبيات

شهي________د مطه________رى معتق___د اس________ت:

تأثير ادبيات در روحيه و اخلاق و اوضاع زندگانى بشر و در تحولات تاريخى كه در مجتمع بشرى رخ داده اگر بيشتر از تأثير عقل و استدلال نباشد كمتر نيست. گاه اتفاق مى افتد كه يكى شعر يا يك ضرب المثل كه فقط ارزش شعرى و ادبى دارد يك پايه روحيه ملتى را تشكيل مى دهد. به شهادت تاريخ اغلب تحولات و انقلابات علمى و فلسفى و صنعتى كه در دنيا پديد آمده به دنبال انقلاب هاى ادبى بوده، در تمدن جديد اروپا تأثير وجود شعراء و نويسندگان بزرگ كشورهاى اروپايى كمتر از تأثير وجود علماء طبيعى و رياضى و فلاسفه و

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (141)

مخترعين و مكتشفين نبوده است. (1)

شعر به معناى عمومى آن كه تقريبا پنجاه درصد آثار برجسته فرهنگ بشرى را تشكيل مى دهد هم از نظر واقع گويى و هم از نظر تحريك به سوى ايده آل هاى عالى انسانيت گام بزرگى برداشته است و بالعكس هر اندازه كه يك شعر از واقعيات دورتر و به احساسات بى پايه شاعر مستندتر بوده باشد هر قدر هم كه جنبه هنرى و ظرافت آن خوشايند باشد نه تنها استهلاك بيهوده انديشه فرد و اجتماع مى باشد بلكه اين قبيل شعرگويى كه با

حيات جدى انسان ها مبارزه و آن را به مسخ__ره مى گي__رد، آسيب هاى زيادى از نيروى تخديرى خود به جوامع وارد مى كند. (1)

1- فلسفه هنر، احمد رضا بسيج، ص 268 .

(142) شعر و شاعرى

هنرمند تا به درجه فتوح نرسد اثر هنرى ابداع نمى كند، هنرمند در ساحت فتوح عالم سكنى دارد و فطرت انديشه او نه در مرتبت اول كه در مرتبت و مقام ثانى است، و اگر بعضى از شعراء به فتوحات باطنى نرسيده اند از اين جهت است كه جان آن ها به تجرد و خودآگاهى نرسيده است ؛ هر چه هنرمند بيشتر به خود، آگاهى برسد بيشتر مى تواند فتوح باطنى كند. ادبيات و شعر متعهد هنرمند را به جستجوى معناى انسان وامى دارد. هنرمندى كه حديث عشق سرمدى و حق و

1- تفسير و نقد و تحليل مثنوى، جلد7،محمدتقى جعفرى، چاپ دهم، 1363، انتشارات اسلامى، ص 4 .

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (143)

حقيقت مى كند با آن كه حديث نفس اماره خود مى كند تفاوتى دارند از زمين تا خدا و از ناسوت تا لاهوت .

شاعرى خلوت و آرامش درونى در پى تحيرهايى در برابر جلال و جمال خداوندى است. شاعر در مرتبه تجربه هنرى خودش قصه و غرضى ندارد، هنرمند در تفكر هنرى، ذاتش به حقيقت تقرب مى جويد، شعر او از درونش مى جوش__د نه آن كه اكتساب__ى باش__د، در اين ص_ورت خالق معانى خداست. (1)

به اين دليل است كه شاعر حكيم با سخن خداوند كه بر پيامبر وحى مى شود پيوستگى پيدا مى كند. ليكن شاعر به قدر ظرفيت و طاقتش، اما پيامبر آينه تمام نماى درياى معنى قدسى است. روشن است كه هرقدر شاعر از انانيت و نحنانيت خود

دور باشد بيشتر و بهتر مى تواند از درياى حقيقت بهره مند شود. در گذشته براى شاعر مقامى بعد از مقام انبياء قائل بودند چرا كه او حكايت عالم قدس

1- فلسفه هنر، احمد رضا بسيج، ص 269 .

(144) شعر و شاعرى

مى كن__د، ه__ر چن__د اي___ن حك_اي__ت آميخت____ه ب___ا احس___اس او ب__اش___د. (1)

شاعر از آن جهت كه شاعر است و سر و كارش از طرفى با احساسات و از طرفى با قوه تخيّل است جهان را و آنچه در آن است همواره با نيروى تخيّل و با عينك احساسات و تمايلات مخصوص خود مى بيند، قضاوت هاى شاعرانه در مورد هر چيزى همواره از روابط معنوى شاعر و آن چيز حكايت مى كند، نه از اوصاف واقعى نفس الامرى آن چيز و به عبارت ديگر افكار شاعرانه انعكاس واقعيت خارجى نيست بلكه انعكاس احساسات درونى خود شاعر است. احساسات درونى شاعر به حسب اوضاع و احوال مختلف است و از اين رو قضاوت هاى شاعرانه دستخوش همين اختلافات است به خلاف قضاوت هاى عقلانى

1- فلسفه هنر، احمد رضا بسيج، ص 272 .

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (145)

و نظرى كه از نفوذ اين عوامل آزاد است. شاعر تحت تأثير احساسات ويژه و نيروى تخيّل، كوهى را كاه و كاهى را كوه مى بيند. در يك حال چيزى را در كمال حسن وزيبايى و درحال ديگرهمان چيز رادرنهايت زشتى وناهنجارى مى بيند. (1)

هر يك از مفاهيم اعتباريه را كه در نظر بگيريم خواهيم ديد بر روى حقيقتى استوار است. يعنى يك مصداق واقعى و نفس الامرى دارد و نسبت به آن مصداق، حقيقت است. چيزى كه هست ما براى وصول به منظور و مقصودهاى عملى خود در ظرف توهم خود چيز ديگرى را مصداق آن مفهوم

فرض كرده ايم و آن مصداق جز در ظرف توهم ما مصداق آن مفهوم نيست و در حقيقت اين عمل خاص ذهنى كه ما نامش را اعتبار گذاشته ايم يك نوع بسط و گسترش است كه ذهن روى عوامل احساسى و دواعى حياتى در مفهومات حقيقى مى دهد و اين خود يك نوع فعالي__ت و تصرف__ى است كه ذه__ن بر روى عناصر ادراكى مى نمايد و اين تصرف تحت تأثير تمايلات درونى و احتياج__ات زندگان__ى واق__ع مى ش__ود. (1)

1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، علامه طباطبايى، مقدمه و پاورقى شهيد مطهرى، جلد 2، مقاله 6، پاورقى صفحه 286 .

(146) شعر و شاعرى

بشر بالذات متفكر است. صورتى از تفكر و كمال آن در شعر و حكمت انسى تجلّى مى كند.ذات تفكرشعرى ابداع است. (2)

از اين جاست كه شعر همچون ديگر هنرها يا ابداع ديگر هنرها يا ابداع نفس و

1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، علامه طباطبايى، مقدمه و پاورقى شهيد مطهرى، جلد 2، مق___ال___ه 6، پ____اورق___ى، صفح____ه 288 .

2- ماهنامه مشرق شماره1، 1373، محمدمددپور، (تلقى كلمات درحضورشاعرانه)، صفحه36 .

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (147)

احساس__ات و فرعوني__ت است كه توس__ط الهام و القاء نفسانى و شيطانى صورت مى گيرد يا ابداع عالم ملكوت كه توس__ط الهام و القاء ربانى و ملكى حاص__ل مى ش__ود و در اي__ن نسب__ت هن__ر دين__ى و غيردين__ى و شع__ر حقيق__ى و غي__ر حقيق__ى به وج__ود مى آي___د.(1)

شعر حقيقى و قدسى تابع حكمت دين مبين اسلام و رسول گراميش حضرت محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام است. در حالى كه شعر غيرحقيقى و غير قدسى تابع حكمت متفلسفانى است كه به باطن حكمت راه نيافته اند. (2)

جامعه شناسى و تئورى هاى علم اجتماع شعر را به مثابه يك شى ء تصور مى كنند

كه ذهن جامعه آن را خلق كرده و تمام ماهيت و مميزه شعر و ذات و هنر

1 و 2 - فلسفه هنر، احمد رضا بسيج، ص 273 و 280 .

(148) شعر و شاعرى

محدود مى شود به آن غايات اجتماعى شعر يا مبدأ اجتماعى شعر. وقتى درباره يك شاعر تحقيق مى كنند بلافاصله سراغ جامعه اى كه او در آن به سرمى برده مى روند. در واقع يك نوع ديدار ارسطويى در اين نوع علم اجتماعى است كه حتى در نوع علم اجتماعى ماركس هم شعر تابع اوضاع مدنى و اجتماعى و توليد اجتماعى است، و در وسيع ترين كاربرد و منشائيت اثر شعر را هم به جهت اجتماعى مى برند كه البته اين تئورى متناسب با تئورى محاكات ارسطويى و در نقط__ه مقابل تئ__ورى ابداع شع__رى است كه در دوران جدي__د خيال پردازان از ن__وع نفسان__ى آن حماي__ت مى كنن__د. البت__ه مى ت__وان گف__ت شع__ر ج__ز سي__ر و سل_وك آزادانه هنرمند در عوالم نفس نيست. (1)

1- ماهنامه مشرق، شماره 1، محمد مددپور، سال اول، ص 37 .

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (149)

در فرهنگ اسلامى و مسيحى فلسفه و شعر از يكديگر جدايى ذاتى ندارند ولى از زمانى كه فلاسفه اى در غرب حكم به جدايى فلسفه و شعر دادند ساحت شعر از عقلانيت و ابداع حقايق ملكوتى به نفسانيت و ابداع حالات نفسانى نزول كرد.(1)

شعر از يك ديدگاه روح همه آثار هنرى است و نيز باطن همه آثار هنرى، زيرا در همه آثار بى واسطگى و حضور وجود دارد. شعر در مرتبه ثانى است كه با صنعت مضاعف آميختگى پيدا مى كند و به صورت يك اثر تجسمى ظاهر مى شود، يعنى آثار تجسمى از

شاعر الهام و پرتو مى گيرند و مسئله آموز او مى شوند. پس يك نقاشى يا معمار در مرتبه اول شاعر است. شاعران در مقام

1- فلسفه هنر، احمد رضا بسيج، ص 282 .

(150) شعر و شاعرى

ابناء ولايت داشته اند و معلم قوم خود بوده اند. با مرگ حضور شاعرانه دينى شعر از اوج به حضيض تنزل مى يابد و فلسفه بر دين و شعر حكمى كه نزديك ترين بيان به دين است مستولى مى شود و مسخشان مى كند. به اقتضاى كلام شعرى در زمره موهومات تلقى مى شود. به همان نسبتى كه انسان از حقيقت اصيل فاصله مى گيرد و گرفتار حقيقت مجازى مى شود اين بعد بسط مى يابد. اين را بايد گفت كه حقيقت مجازى نيز ذى مراتب است. يعنى اين حقيقت از مرتبه پرستش اسماء متكثر الهى تا پرستش نفس اماره بشرى تحقق پيدا مى كند. با رفع حضور حقيقى واسطگى خيال، شأنيت معنوى و روحانى خيال رفع مى شود، چون خيال اساسا واسطه در ابداع است. زيرا عالمى كه ماوراى حس و حتى در طورى وراى طور عقل بشرى متقرر است با زبان محسوس و معقول عبارت قابل بيان نيست. به قول عين القضاة همدانى اصلاً زبان شعر و حكمت انسى (معرفت نه علم) زبان عبارتى نيست. الفاظ زبان عبارت مصداق اين عالم

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (151)

ماوراى حس و عقل نيست. در واقع مرتبه اى از ذات عالم كه در شعر تجلّى مى كند و شاعر با آن نسبت بى واسطه پيدا مى كند فقط با زبان اشارت ابداع مى شود كه عين القضاة از آن در «تمهيدات» به تشبيهات و الفاظ متشابه تعبير مى كند كه متعلقش عالم ازلى است. با اين مبدأ ازلى همواره در ادوار

تاريخى يك نسبتى نو حاصل است و آدمى به تجربه مبدأ دست يافته كه اين خود در نسبت به مبدأ يك شأن آيينگى و مظهريت را براى او ظاهر مى سازد. اين عوالم بالا و متعالى بواسطه خيال منفصل به مرتبه صورت محسوس خيال متّصل آدمى تنزل مى يابد. همين تمثّل به شاعر و هنرمند شأن ابناء مى بخشد. اما زمانى كه عالم شاعر كور و تاريك شد جهان انسانى تاريك تر و ناپيداتر مى شود و دنياى آدمى محدود مى شود به دنياى نفسانى و رسوبات هيولايى نفس اماره كه زشتى كثافت مأبانه آن در شعر منتشر مى شود. آن عالم ماورايى محدود مى شود به عالم

(152) شعر و شاعرى

نفسانى و ديگر خيال آدمى در عالم ماورايى سير و سلوك و طيرانى ندارد. در اين جا متعلق خيال انسان هبوط مى كند به اسفل السافلين نفس اماره انسانى. هر سيرى كه هنرمند و شاعر مى خواهد داشته باشد يك سير مجازى و قلابى و دروغين در نفس اماره است. عرفانى كه در اين جا در كار است يك عرفان شيطانى و نفسانى است. به هر حال در دوره جديد و معاصر، بشرى كه با عالم نفسانى سر و كار دارد زيبايى و جمال هم كه برايش در كار است و از كمال هم سخن مى گويد و از عرفان، اما عرفانش و كمال و معنويتش قلابى است. عرفان حقيقى از جهان حاضر رخت بربسته است. به قول حكماى انسى و قدماى عالم اسلام اين زيبايى و جمال «هادى» نمى تواند باشد. چنان كه اشاره رفت دو هنر كلى در عالم تحقق يافته به اقتضاى تحقق حقيقت حقيقى يا مجازى يك هنر واسطه براى تعالى و يك هنر

واسطه براى تدانى است. در مرتبه و مقام اول،

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (153)

مخاطب شاعر به اسماى حسناى الهى دعوت مى شود و به جهان هاى برين متذكر مى گردد. در مرتبه ثانى مخاطب با نفس امّاره شاعر همدلى و هم حالى پيدا مى كند و در اعماق نفس او به تجسس مى پردازد. در حالى كه يك شاعر كه زبانش زبان تعالى است راه تقرب به عالم قدس يامظاهر و جلوات عالم قدس را فراهم مى كند. (1)

با توجه به مراتب بالاست كه معتقديم شعر نو، كه تقليدى از انقلاب نفسانى غرب در شعر است، راه را براى پرستش نفس اماره جمعى در شعر همواره كرده است. توجهش را از عالم قدس و از عشق حقيقى و مقصد و غايت زندگى برگرفته و متوج___ه درونيات و كثرات و شهوات شده است. (2)

1- ماهنامه مشرق، شماره 1، محمد مددپور، سال اول، ص 36 .

2- فلسف_______ه هن______ر، احم___د رض___ا بسي_____ج، ص 284 .

(154) شعر و شاعرى

اين جاست كه جاهليت مدرن در شعر، متفاوت از جاهليت قبل از اسلام و مرگ شعر آغاز مى شود. با از ميان رفتن محتوى و معناى شعر راه براى از ميان برداشت__ن ص__ورت مقفّ__اى آن ني__ز باز مى شود .(1)

پل والرى شعر را چيزى نظير بازى و يا مراسم مذهبى مى شمرد و مى گفت كه شع__ر هدفى به ج__ز خودش ندارد و به فك__ر نتيجه گي__رى از آن نبايد افتاد. شعر را به رقص و نثر را به راه رفتن تشبيه مى كرد و مى گف__ت كه راه رفتن معم__ولاً ب__ه س__وى مقص_دى اس_ت، ام_ا رق_ص مقص_دى ن__دارد و رقص كنان به س__وى مقص__دى رفت__ن مضح__ك خواهد بود. (2)

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات

(155)

پل الوار مى گويد: توهم، معصوميت، خشم، حافظه، قصه هاى قديمى، ميز و دوات، منظره هاى ناشناخته شب گردنده، خاطرات ناگهانى، پيشگويى هاى عواطف، احتراق افكار و احساسات و اشياء، برهنگى كور، اقدامات اصولى، تشتت منطق تا حد پوچى، استفاده از پوچى تا حد عقل طاغى، اين است شعر، ولى حروف مصمّت و مصوّب و كلمات خوش آهنگ را با زبردستى يا ناشى گرى، جفت و ج__ور كردن شع__ر نيست. باي__د فك__ر آهن__گ دار را كه ب__ه طلب و نقاره و وزن و قافي__ه نياز ن__دارد به گفت__ن واداش__ت. (1)

هنر دينى و شعر حقيقى انسان را مى خواهد از عالم محسوس بِكَند و به آسمان هاى برين ببرد. با ابداعى كه براى او حاصل مى شود يعنى شاعر يك سير صعودى و نزولى به اقتضاى مظهريت خود دارد و مخاطب را با سير خويش بالا

1 و 2 - مكتب هاى ادبى، رضا سيد حسينى، ص 325 و 457.

1- مكتب هاى ادبى، رضا سيد حسينى، ص 456 .

(156) شعر و شاعرى

و پائين مى برد. اما هنگامى كه ساحت متعالى و معنوى قدس براى شاعر فروبسته شد در نفس امّاره خود فرومى ماند و در مدار بسته نفس اماره اش سير مى كند و صعود و نزول عالمش و خيالش هم محدود به همان دايره متحدانى و دل به هم زدن نفس ممسوخ مى شود. در گذشته نيز شاعران نفسانى و مضلّ وجود داشتند اما غلبه با شاعران هادى و روحانى بود و دامنه سيران و طيران روح و خيال شاعر تا لاهوت است اما با شعر نو اين عالم فروبسته شده شعر نيز به تبع اين فروبستگى دچار مرگ مى شود. مرگ شعر با اشتغال به الفاظ شاعران و نابودى طيران و سيران

روح و خيال آدمى و فروبستگى عالم قدس حاصل شده است. (1)

1- ماهنامه مشرق، شماره 1، تلقى كلمات در حضور شاعرانه، محمدمددپور، سال اول، ص 37 .

ديدگاه شهيد مطهرى (ره) درباره شعر و ادبيات (157)

شعر و هنر از ديدگاه آية اللّه خامنه اى

مفاهيمى كه من از آن ها حرف مى زنم همان مفاهيم اسلامى است، مفاهيم صدر اسلام است، آنچه كه كهنه نمى شود مفاهيم است. كهنگى در همه چيز راه مى يابد جز در مفاهيم اصيل انسانى. اين ها كهنگى بردار نيست ابزارها عوض مى شوند، رابطه ها عوض مى شوند، قالب ها عوض مى شوند، اما مفاهيم اصيل انسانى هيچ وقت عوض نمى شوند. شرافت هاى انسانى، كرامت هاى انسانى، حسن ها و قبح هايى كه عقل انسان آن ها را تشخيص مى دهد عوض شدنى نيست. بنابراين معرفت اسلامى همواره براى ما يك معرفت نو است. خود اسلام از اول در يك قالب صددرصد هنرى ارائه شده و آن قرآن است. قرآن از لحاظ زبان هنرى پديده اى بى نظير و استثنايى است. اهل زبان يعنى شعراء، فصحا، بلغا و كسان__ى كه در ادبي__ات و هنر صاح__ب نظرند همه متفقا از اول تا امروز در مقاب__ل اوج هن__رى ق__رآن اظه__ار عج__زكرده اند. (1)

(158) شعر و شاعرى

اگر شما بخواهيد در ميان فرهنگ ها و تمدن ها و انقلاب ها و همه پديده هاى معنوى بشريت كاوش كنيد، مثلاً فرهنگ و تمدن و تاريخ كشورى را بشناسيد، يكى از بهترين و در دسترس ترين كارها اين است كه به شعرشان نگاه كنيد. شعر در حقيقت عنصر اصلى ادبيات است. اين ارزش نفس شعر است. شعر را نسبت به ديگر هنرها بايد اولى شمرد. اگر چه ديگر هنرها هم در جاى خود ستايش هاى شايسته خود را دارند و اى بسا در بعضى از آن ها كيفيتى هست كه اگر شعر

با آن ها همراه باشد تجلّى هنر به حدّ اعلى مى رسد. (2)

1 و 2 - هن__ر از ديدگ__اه مق__ام معظ__م رهب__رى. آي__ت اللّه سي____د عل____ى خ__امن__ه اى، 1374، دفت__ر نش__ر ف__رهن___گ اس____لام__ى، ص 57 و 58.

شعر و هنر از ديدگاه آية اللّه خامنه اى (159)

تأثير در نفوس كه هدف نهايى شعر و كلام غير عادى است، گاه از طريق خيال انگيزى حاصل مى شود و گاه از راه تحريك عواطف. و بعضى از اوقات هم، البت__ه به ندرت ممك__ن اس__ت از طري__ق تعلي__م و ارشاد نفوس را منقلب كند. (1)

حالت شعر

شاد بودن، يعنى در جهان واژه ها به گردش رفتن و در ميان باغ سخن گلچينى كردن، براى شاعر حالتى هميشگى است. خواه معنايى كه روان او بدان رد كرده است در بيان درد دورى باشد و خواه در زمينه شگفتى از كار جهان، و خواه در زمينه گشودن رازى از پستى و بلندى انسان. (2)

1- شع__رى بى دروغ، شع__ر بى نق__اب، عبدالحسي__ن زرين كوب، انتشارات جاويدان، ص 74 .

2- شع___ر چيس___ت؟ اسماعي___ل، هوم___ن محم___ود باخوي___ى، چ___اپ امي_ركبير، ص 78 .

(160) شعر و شاعرى

شع____ر، هن____ر اس__لام____ى!

زمانى اثر هنرى ارزشمند است كه مخاطبين در مواجهه با آن اثر، به مراتب برتر وجود در حيات طيبه برسند و محو ذات و صفات حق تعالى گردند. وظيفه هنر اسلامى تقويت ياد خدا از طريق بيان زيبايى هاى آفرينش است و اگر يكى از اهداف آفرينش به طور متوسط عبادت حق تعالى است پس هنر بايد مخاطب خود را به اين مهم سوق دهد. در اسلام هنر و ايمان با هم هستند. بنابراين هنرمند مى تواند در محدوده اى به نام بايد و نبايد كار كند. فقه اسلامى زياده روى و هرچه گويى را مذموم مى شمارد، كه در واقع اين مسأله محدود كردن هنر نيست بلكه پ__اك ك__ردن و جل__وگي___رى ك__ردن از آلودگ__ى و ابت___ذال هن___ر اس___ت. (1)

1- فلسفه هنر، احمد رضا بسيج، ص 239 .

شعر، هنر اسلامى (161)

اسلام كلام والا و نيز سخن سراى خداجوى را ارج مى نهد. سخن زيبا نشانه اى از خداوند جميل است، و خداوند زيباترين گفته ها را كه كلام الهى است بر بال هاى فصاحت و بلاغت نشانيده و به پروازى جاودانه درآورده و همه تاريخ را با فروغ درخشان آن، منوّر ساخته است. رسول

امين پروردگار، شاعران متعهد را فرمانروايان كشور سخن مى خواند. اين سيره نيكوى اولياءاللّه است كه ارجمندترين حقايق را در نفيس ترين حلّه هاى بيان، بر دل هاى پاك عرضه كنند و سخن فاخر و برنده خود را همچون ذوالفقارى پيروز بر پيكر سيه كاران دوران فرود آورند. (1)

1- هن___ر از ديدگ___اه مق_____ام معظ_____م رهب_____رى، سي____دعل___ى خ___امن___ه اى، ص 50 .

(162) شعر و شاعرى

هنر اسلامى در عين حال كه همانند هر هنر ديگر، ماده آن خيال است و قالب آن انواع هنرها، اما در ميانش حكمت و عرفان و اخلاق و روانشناسى و درس زندگ__ى نهفت__ه است و در ي_ك ك____لام، راه كم__ال را ب__ه تصوي__ر مى كش__د و انسان را به ياد دوران خوش وصل مى آورد. (1)

تناسب كلمات پايانى آيات در قرآن كريم

از آنجا كه در بيشتر سوره هاى قرآن اين نكته به چشم مى آيد كه آيات با يك وزن خ__اص پاي__ان يافت__ه ان__د بررس__ى اي__ن نكت__ه جال__ب به نظ__ر مى آي__د.

توشيح

توشيح عبارت است از اين كه كلام و سخن، نوعى در قالب و سياق قرار بگيرد كه به تنهايى و «فى حدذاته» چنين ذيلى را بطلبد، به طورى كه اگر متكلم از نطق و تكلم بازايستد، خود مستمعين ذيل آن را زمزمه نمايند. و اين با اصطلاح «تسهيم»

1- فلسف____ه هن______ر، احم_______د رض_____ا بسي______ج، انتش____ارات م__ري_____د، ص 239 .

توشيح (163)

در نزد بديعيين قريب المعنى است و آن عبارت است از اين كه: كلام طورى طرح ريزى شده باشد كه خود آن دلالت بر ذيل خود داشته باشد. و به همين جهت گفته اند كه: در اين موارد ذيل و فاصله، قبل از آن كه ذكر شود از فحواى كلام معلوم مى گردد. بدرالدين زركشى مى گويد: همين تسهيم و توشيح است كه «ابن وكيع» آن را (مطمع) ناميده است. زيرا صدر آن، شنونده را به طمع و ياد ذيل آن مى اندازد و اين نوع سخن وكلام از عجايب بيان وبدايع و شگفتى هاى كلام است. (1)

وجود سَجْع در آيات قرآن كريم

نخستين كسى كه در اين زمينه وارد شده و در مورد آن سخن گفته و وجود آن را (سجع) در قرآن كريم به ط___ور كل__ى انك__ار كرده و گفت__ه كه مق__ام و شأن قرآن كريم از مبتذلات اهل تكليف در كلام بالاتر است، دانشمند بزرگ،

1- تناس__ب آيات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د هادى معرف__ت، بني__اد مع_ارف اس__لام_ى، ص 54 .

(164) شعر و شاعرى

«است___اد اب___والحس______ن عل______ى ب_____ن عيس______ى رمّ___ان_____ى» اس___ت.

او گفته است كه: وجود فواصل (تناسب اواخر آيات قرآن) در مورد آيات قرآن، عين بلاغت و اسجاع و سجع در آن عيب (و ضد بلاغت) است. زيرا فواصل، تابع معانى است ولى سجع و اسجاع به عكس. يعنى در آن (سجع) معانى تابع الفاظ

است. و در حقيقت همان وارونه جلوه دادن دلالت حكمت آميز كلام است. به عبارت ديگر: كلام حكمت آميز در دلالت را وارونه و برخلاف حكمت درآوردن است. چون كه غرض حكيمانه در وضع الفاظ و كلام و عبارات همان اخبار و اظهار معانى است كه حاجت و نياز بشر در انتقال مافى الضمير خود به ديگران آن را ايجاب مى نمايد. بنابراين هر زمان و هرجا كه مُشاكلت و مُماثلت در فواصل آي__ات، باعث رسي__دن بدان هدف (اظهار معانى بدون تكلف) باشد، آن قطعا بلاغت است.

وجود سَجْع در آيات قرآن كريم (165)

اما اگر در مشاكلت كلامى، خود مشاكلت و مماثلت جمله ها و عبارات، هدف و مقصود اصلى متكلم بوده و معانى، مفعول عنه و مقصود بالعَرَض باشد، در آن صورت قطعا كلام، معيوب و داراى لكنت خواهد بود. زيرا تصوير كلام به اين صورت، تكلف و كوشش بى جايى است و راهى است غير از راهى كه حكمت و فلسفه وضع الفاظ، آن را مى طلبد.

بنابراين اين نوع كلام و سخن از بى ارزش ترين و سخيف ترين نوع كلام است كه علت سخافت آن همان تكلّف معانى به خاطر الفاظ تابع و پيرو قراردادن معانى نسبت به الفاظ است، بدون اين كه متكلم به جنبه معانى آن توجهى مبذول دارد. و فواصل قرآن كريم، تماما بلااستثناء عين بلاغت و حكمت است. زيرا سبك آن نوعى قرارداده شده كه الفاظ، راه وصول و راه افهام و فهماندن معانى است. معان__ى كه مورد احتي__اج متكلم است، به بهترين وجه و صورتى كه از طريق الفاظ بدان دلالت و اشارت مى نماي_د .(1)

(166) شعر و شاعرى

سَجع در كلام

شاي__د بشود دلي__ل سخن__ان فوق را با ريشه يابى كلمه سجع بهتر

درك كرد.

سجع در كلام از سجع كبوتر گرفته شده است. زيرا كلام مُسَجَّع جز صداهاى متشاكل و متماثلى كه معانى، در آن مورد غفلت قرارگرفته باشد نيست. چنان كه در سجع كبوتر و نغمه هاى آن هم، جز يك مشت صداهاى شبيه به هم چيز ديگرى نيست، كه همان «هَدير» است.

(هَدي__رُ الْحَمامَ__ة: آن اس__ت ك__ه پرن__ده ص__داى خ__ود را در حنج__ره خ__ود قرقره نم__وده و تكرار كن__د) .

1- تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د ه__ادى معرف__ت، بني_اد مع_ارف اسلامى، ص 81 .

سَجع در كلام (167)

و معنى جمله در سجع هم همينطور است، در صورتى كه معانى به تبغ الفاظ بدون هدف و قصد عقلايى و بدون تناسب نياز بدان، آورده شود، به طورى كه غرض و هدف اصلى، آن نبوده و يا فايده اى بدان مترتّب نشود و در اين صورت معانى، ملاك قرار نگرفته و كلمات و الفاظ از گنگى و نامفهوم بودن خارج نمى گردد، بلكه همانند هدير كبوت__ر و بدون معن__ى مفه__وم و گنگ كه جز ترجيع ص__وت ه___اى متش__اك___ل، چي__ز ديگ_رى از آن استف_اده نم_ى ش_ود. (1)

تناسب فواصل (اواخر) آيات قرآن كريم

ابوالحسن على ابن عيسى رمّانى مى گويد: فواصل در آيات قرآنى عبارتست از: حروف متشاكلى كه در مقاطع و خواتيم آيات قرارمى گيرد به طورى كه موجب حسن ادراك و فهم معانى آن مى گردد. و فواصل در قرآن عامل زيبايى و بلاغت،

1- تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د ه__ادى معرف__ت، بني__اد معارف اسلامى، ص 83 .

(168) شعر و شاعرى

آيات آن است. زيرا زيبايى ها و رسا بودن آيات، توسط فواصل آيات، امرى است كه در حقيقت تابع معانى بوده و به آن يك نوع حكمت و حسن و زيبايى خاصى مى پوشاند و آن را

با حكمت و زيبايى ويژه اى مى آميزد چنانچه يك نوع رونق و منظره و شكل و زيبايى را بدان مى بخشد و اين برخلاف اسجاع كاهنان است، زيرا اسجاع درسخن باعث نوعى عيب، سستى و زيادى مى باشدوآن خلاف حكمت است.

دليل اين مطلب اين است كه معانى كلام در اسجاع، تابع و دنباله رو الفاظ است و مقصود بالذات الفاظ بوده و معانى بر مدار آن مى چرخد و معانى در آن مقصود اصلى نبوده بلكه تبعى است و روى اين جهت اسجاع در حقيقت، قلب حكمت و تبديل آن به ضد حكمت در باب دلالات است. يعنى اسجاع ضدّ، بلكه نقيض حكمت است. چون كلام حكيم كلامى است كه صدق خالص و نفع خالص و خير خالص است، اما كلام مسجّع درست در برابر اين معانى و معيارها قرار داد.

تناسب فواصل (اواخر) آيات قرآن كريم (169)

بدرالدين زركشى در اين باره مى گويد: از جمله عوامل و مواردى كه دلالت مؤكد بر وجود وقوع مناسبت و تناسب آيات با همديگر دارد همان مقاطع و فواصل آيات است و آن عبارت است از كلمه ها و حروفى كه هم شكل و مثل هم باشند و در اين گونه موارد حتما بايد لفظ بامعنى تناسب تام داشته باشد وگرنه كلام از هم پاشيده شده و با يكديگر بى ارتباط خواهند بود. (1)

نظري__ات مختل__ف در مورد وج__ود سجع در ق_رآن

_ قاضى ابوبكر محمدبن الطيب باقلانى در مورد سجع در قرآن با رمّانى موافقت نموده و اين كار را يك نوع تأييد در مورد نفى و انكار سجع در قرآن قرارداده است و گفته است كه اصحاب ما و اشاعره به طور كلى نظرشان در مورد وجود سجع در قرآن كريم منفى است.

1- تناس__ب آي__ات، آية اللّه شي__خ محمد ه__ادى معرف__ت،

بني__اد مع__ارف اس_لام_ى، ص 42 .

(170) شعر و شاعرى

_ اكثر اصحاب رأى و نظر _ كسانى كه به استدلال هاى عقلايى معتقدند _ رأى و نظر به وجود و اثبات سجع در قرآن كريم داده و گفته اند كه: مسجع بودن قرآن كريم از جمله امورى است كه فضل و برترى سخن و كلام بدان روشن مى شود. البته به شرطى كه در جاى مناسب خود قرارگرفته و متكلم به مظان آن آگاهى لازم را داشته باشد و بدون اعتساف، تكل__ف و مشق__ت، كلام ب_دان آراسته شود.

و از جمله معيارها و مقياس هاى كلامى آن است كه كلام در فصاحت و بلاغت و بيان با آميخته بودن بدان بر ديگر كلام ها برترى مى يابد. (مانند تجنيس و ترصيع، لفّ و نثر و...) و اين بيان و استدلال تازه علاوه بر آن است كه سجع در قرآن بالفعل واقع شده و وقوع آن بهترين شاهد و گواه بر امكان يك چيز است به اتفاق همه عقلاى عالم. و از جمله نمون__ه آن:

نظريات مختلف در مورد وجود سجع در قرآن (171)

«بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» (1)

اي__ن آيه در س__وره شع__راء ط__ور ديگ__رى بيان شده ست و دليل آن را چني__ن ذك___ر كرده ان__دكه:

در سوره شعراء چون فواصل آيات، همه با «نون» بوده است موسى را جلوتر و ه___ارون را بعد فرم_وده:

«رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ» (2)

سپس ابوبكر باقلانى مى گويد: اين كه ذكر كرده اند نادرست است زيرا اگر قرآن كريم مسجع مى بود مى بايست بر طبق اسلوب كلام عرب باشد و در اين صورت ديگر اعجازى نمى داشت و صحيح نبود كه بگوييم: قرآن معجزه است.

1- 70 / طه .

2- 48 / شعراء .

(172)

شعر و شاعرى

زيرا كلام مسجع همان است كه كاهنان با آن آشنا بوده و برآوردن آن قدرت داشته و دارند و مى توانند مثل و نظير آن را بياورند و اما آن مواردى كه آنان سجع پنداشته اند از قبيل سجع نيست بلكه از قبيل تفنّن در تعبير است. همان طور كه دأب و عادت قرآن است كه قصدها و مطالب را در موارد مختلف با تعبيرهاى متفاوت بيان نمايد. البته بقلانى در ردّ قول به سجع در قرآن كريم خيلى مفصل گفتگو نموده به طورى كه چه بسا بتوان ادّعا كرد كه اين نوع طولانى سخن گفتن در مقام ردّ نظريه اى خروج از منهج تفاهم و بحث است. زيرا قائلين به سجع در قرآن كريم ادّعا نكرده اند كه در تمام آيات قرآن كريم سجع هست بلكه آنها نظرشان اين است كه در برخى از فواصل و مقاطع متقارب سجع هست. بدون اين كه معانى تابع و دنباله رو الفاظ باشد. بلكه مَثَل آن مَثَل ساير فواصل و قافيه هاى شعرى است كه براساس تمكين و توصيف آورده مى شود نه اين كه سجع مقصود بالذات و مقصود اصلى بوده و ساير جهات مغفول عنه واقع شده باشد. چن__ان ك__ه باقلان__ى برداش__ت نم__وده و قبل از او هم على ابن عيسى رمّانى. (1)

نظريات مختلف در مورد وجود سجع در قرآن (173)

_ محمد بن سنان خفاجى مى گويد: سخن رمانى غلط است كه گفته: «سجع عيب بوده و فواصل به طور مطلق بلاغت است». زيرا آقاى رمانى اگر منظورش از سجع آن است كه معانى، هدف و غرض بوده و الفاظ تابع و دنباله رو آن است، اين كه قطعا و بلا شبهه عين بلاغت است،

خوب فواصل هم همين طور است، بدون تفاوت.

و اگر منظور رمّانى از سجع آن است كه: معانى تابع و دنباله رو الفاظ و مغفول عنه بوده و از باب تكلّف و مشقّت باشد، طبعا اين عيب بزرگى است. ولى

1- تناس_ب آي_ات، آية اللّه شي__خ محم__د ه__ادى معرف__ت، بني__اد مع__ارف اسلام__ى، ص 84 .

(174) شعر و شاعرى

فواصل هم همين طور است، در صورتى كه تكلّف آميز بوده و اصل كلام و سخن، بدان نيازى نداشته باشد. سپس (خفاجى) در ادامه مى گويد: به گمان من عاملى كه اينان را وادار ساخته است كه مقاطع آيات را فواصل بنامند و آن مواردى كه حروف آخر آيه ها با هم متماثل اند، سجع نناميده اند همان رغبت و ميل باطنى و علاقه قلبى اينان به تنزيه قرآن كريم از وصف و صفتى است كه از ويژگى هاى كلام منقول از كاهنان و غير هم بوده و نخواسته اند قرآن كريم را به صفتى متّصف بنمايند كه كلام ديگران غير از قرآن بدان متّصف مى گردد، بويژه كلام سخيف و مبتذل كاهنان. و اگر انگيزه آنان از نفى و انكار همين است كه به مجرد تسميه و نامگذارى آيات و متصف كردن آنان به سجع برمى گردد اين غرض خوبى است و عيبى ندارد، اما حقيقت غير از اين است.

واقع امر اين است كه «سجع و اسجاع عبارتست از: حروف متماثلى كه در

نظريات مختلف در مورد وجود سجع در قرآن (175)

مقاط__ع و فواصل آي__ات باشد كه در برخى از آيات هست و اما در همه آيات وج___ودندارد».

و اگر كسى اشكال نمايد و بگويد اگر سجع همانطورى كه شما مشروط ساختى امر محمود و پسنديده اى بود، پس چرا در قرآن كريم

همه آيات به آن مزيّن نشده اند؟

در جواب و پاسخ آن خواهيم گفت كه قرآن همانا به لغت و عرف عرب نازل شده و كلام فصيح اعراب همه اش مسجع نبوده. زيرا در سجع يك نوع علائم و نشانه هايى دال بر نوعى تكلّف و استكراه و تصنّع وجود دارد، خصوصا در كلام و سخنان طولانى. و لذا قرآن كريم همه آياتش مسجّع نازل نشده به خاطر اين كه بر منوالِ عرفِ طبقه عالى از كلام عرف، ره پيموده باشد و خالى از سجع هم نشود. زيرا سجع با آن بيانى كه ما نموديم گاهى اوقات، آراستن كلام بدان بس

(176) شعر و شاعرى

زيبا مى نمايد و اين همان تنها علت و سبب آن است كه برخى مسجع و برخى بدون آن نازل گشته است. (1)

_ استاد ادب و اوحد زمان خود ابوالحسن حازم بن محمد قرطبى مى گويد: چگونه سجع به طور مطلق و كلى معيوب و عامل عيب به شمار مى رود با اين كه قرآن كريم بر اساس اسلوب هاى فصيح كلام عرب نازل گشته است و فواصل قرآن كريم در برابر سجع در كلام عرب و در مقايسه و برترى بر آن نازل گشته است. اما دليل اين كه براساس يك اسلوب فقط نيامده، زيرا در انتخاب يك اسلوب به تنهايى امكان دارد نوعى تكلّف و تعسّف غيرحكيمانه باشد و علاوه طبع بشرى هم از يك اسلوب ملالت آور خسته مى شود و بيشتر به فنون مختلف علاقه مند است، زيرا افتنان از فنّى به فنّ ديگر از انواع فصاحت وارد شده برتر و بالاتر از استمرار و ادامه يك نوع از كلام است و روى همين جهت برخى از آيات

قرآن متماثلة المقاطع نازل گشته و برخى غير متماثل.

1- تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د هادى معرف__ت، بني__اد مع__ارف اسلامى، ص 86 .

نظريات مختلف در مورد وجود سجع در قرآن (177)

البته به نظر نگارنده، سجع همان مقاطع كلامى است كه مبتنى بر وقف بوده و در فواصل متقارب قرار گرفته باشد و در قرآن كريم از اين نوع كلام بسيار وجود دارد و اين امرى است غيرقابل انكار ولى از نوع تكلّف بار و تعسّف آور غيرحكيمانه آن نيست، بلكه سجع در قرآن كريم از نوع سهل و رسا و نرمى است كه الفاظ در آن كاملاً تابع و دنباله رو معانى مى باشد. و اگر هر جا سجع بر اين اس__اس باشد زيب__ا و آراست__ه خواه__د بود و ق__رآن كري__م همه اش زيباس__ت

(178) شعر و شاعرى

و با هم__ه اسب__اب، ادوات، اب__زار و وس_اي__ل زيب__اي__ى، متن__اس__ب اس__ت. (1)

انواع فواصل كلام

مقاطع و فواصل كلام اعم از فواصل مصطلح و اسماعى نزد اهل بديع و دانشمن____دان آن داراى ان___واع گ__ون__اگ____ون و مختلف__ى اس____ت، م_انن____د:

1 _ متوازى: كه دو فاصله و يا بيشتر از يك كلام در وزن و در حروف سجع با هم توافق داشته باشند.

فَيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ وَ اَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (2)

1- تناسب آيات، آية اللّه شيخ محمد هادى معرفت، بنياد معارف اسلامى، ص 89 .

انواع فواصل كلام (179)

2 _ مُطَرَّف: كه فق__ط تنها فواصل در ح__روف سجع با هم موافق و مماثل باشند ن___ه در وزن.

مَ__ا لَكُ__مْ لا تَرْجُونَ لِلّهِ وَق__ارا وَ قَ__دْ خَلَقَكُ_مْ اَطْ____وارا (1)

3 _ متوازن: كه فق__ط در وزن، فواص__ل با ه__م موافق و مماثل باشند نه در حروف سجع:

وَ ءَاتَيْنَاهُمَاالْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ وَ هَدَينَا

هُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (2)

4 _ مُرَصَّع: كه هم در وزن و هم در حروف سجع موافق و متماثل باشند و در عين ح_ال كلمه ها از ت_واف__ق در نظ__م و تألي___ف ه___م برخ___وردار باشن__د.

1- 14 / غ___اشي____ه . 2- 13 / ن__وح . 3- 118 / صافّات .

(180) شعر و شاعرى

اِنَّ اِلَيْنَ_____ا اِيَ___ابَهُ__________مْ ثُمَّ اِنَّ عَلَيْنا حِسَابَهُمْ (1)

5 _ مُتماثِل: كه فواص__ل در وزن و در سجع و توازن و تأليف و عدد كلمه ها يعن__ى در هم__ه اي___ن م__وارد ب_ا ه_م م_واف__ق و م_انن__د ه__م ب__اشن__د:

وَ اللَّيْلِ اِذا عَسْعَسْ وَ الصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسْ(2)

6 _ مُتقارِب: كه از جهت سجع در تمام اقسام پنجگانه توافقشان و ثم__اثلش__ان فق__ط به واسط__ه ح__روف متق__ارب__ه باش__د ن_ه تماث__ل حقيق__ى:

وَ الْقُرآنِ الْمَجيدِ .

1- 25 / غاشيه . 2- 18 / تك___وي______ر .

انواع فواصل كلام (181)

«بَ__لْ عَجِبُ__وا اَنْ جَاءَهُ__مْ مُنْ__ذِرٌ مِنْهُ_مْ فَقالَ الْكافِرُونَ هَذَا شَى ءٌ عَجِيبٌ» (1)

مهم اين است كه فواصل براساس اقتضاى نياز طبيعى معانى به الفاظ خيلى آسان و روان بوده و الفاظ تابع و پيرو معانى باشد بدون اين كه در آن تكلّف و بى روّيگى باشد، به طورى كه معانى تابع الفاظ گردد و به گرد وجود آن بگردد و قسم اول كه گوياى رفعت و برترى سطح فرهنگ و زيبايى بيان است، در قرآن جز اين راه و روش نيامده است به دليل علوّ رتبه قرآن در فصاحت، چنان كه بدرالدين زركشى گفته است. (2)

7 _ توأم: كه كلام برمبناى دوفاصله در قالب بيان ريخته شده باشدبه طورى

1- 2 / ق .

2- تن_اس_ب آي__ات، آية اللّه شي__خ محم__د هادى معرف__ت، بني__اد مع__ارف اس_لام_ى، ص 91 .

(182) شعر و شاعرى

كه

هريك از آن دو صلاحي_ت و شايستگى مقطع و آخر كلام شدن را داشته باشد.

لِيَقْضِىَ اللّه ُ اَمْرا كانَ مَفْعُولاً وَ اِلَى اللّه ِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ (1)

8 _ لزوم ما لا يَلْزَم: اين نيز نوع ديگرى است كه بالاتر، والاتر و گوياتر از انواع گذشته در نشان دادن قدرت متكلم در تسخير كلام و در به دست گرفتن رشته سخن است و آن همان «لزوم ما لا يلزم» در اصطلاح علم بديع است و آن عبارتس__ت از اين كه شاع__ر در شعرش و عبارت پردازد در تمام عبارات و نثرش به يك يا دو حرف و يا بيشت__ر قب__ل از «روىّ» ملت__زم گ__ردد. مشروط به اي__ن ك__ه ب__ه هي__چ گ__ون____ه تكلّ____ف، مشقّ__ت، زحم__ت و دش__وارى نيفت__د.

1- 44 / انف________ال .

انواع فواصل كلام (183)

اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكْ وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكْ الذى اَنْقَضَ ظهْرَكْ(1)

ك__ه در آخر تمام__ى مقاط__ع اين آي__ات ح__رف «راء» قب__ل از «ك__اف» آم__ده اس_____ت.

بهترين نوع سَجع

بهترين نوع سجع در مرتبه اول آن است كه قرينه هاى آن مانند وزن شعر مس___اوى باش__د.

فِى سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ(2)

و در مرتبه دوم آن است كه قرينه دوم آن از قرين__ه اول_ى طولانى ت_ر باش__د.

1- 2 _ 5 / انشراح .

2- 30 / واقع______ه .

(184) شعر و شاعرى

وَ النَّجْمِ اِذَا هَوى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوى (1)

و در مرتب__ه سوم آن اس__ت كه قرين__ه سوم طولانى ت__ر از قرينه ه__اى اول و دوم باش____د.(2)

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعا فَاسْلُكُوهُ(3)

حكمت ختم فواصل آيات به حروف مدّ و لين

در قرآن كريم ختم فواصل آيات به واسطه حروف مدّ و لين (4) و الحاق «نون» بدان فراوان است و گفته شده كه حكمت آن همان تمكّن بخشيدن به سجع فواصل

1- 2 / نجم .

2- تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ ه__ادى معرفت، ص 91 .

3- 30 و 31 و 32 / حاقّه .

4- براى آشنايى بيشترباحروف مدّولين به مسئله شماره1003رساله توضيح المسائل مراجعه فرمائيد.

حكمت ختم فواصل آيات به حروف مدّ و لين (185)

و بدست آوردن نشاط به كمك آن است. سيبويه مى گويد: اين حروف مدّ را به اين خاطر به حروف روىّ ملحق كرده اند كه چون شعر و همچنين نثر و عبارتى كه بر منوال شعر باشد جهت غناء و ترنّم ساخته شده است. روى اين جهت به حرف آخر حرفى را كه از جنس حركت آن بوده ملحق كرده اند براى آن كه شعرى را بدان ترنّم و انشاء نموده و بخوانند. اما اهل حجاز اين قافيه ها را به همان حال ترنّم واگذارده و به همان كيفيت مى خوانند تا آن كه آن را از كلام غير غنايى جدا نمايند و اما گروهى از بنى تميم به

جاى حرف مدّ «نون» بدان ملحق مى نمايند. (1)

اساس و مبناى فواصل قرآنى

1- تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د ه__ادى مع__رف__ت، بنياد معارف اسلامى، ص 97 .

(186) شعر و شاعرى

فواصل قرآن كريم برمبناى وقف قرارداده شده است زيرا فواصل قرآن اسجاعى است كه در آن الفاظ تابع و داير مدار معانى است و همچون اسجاع كاهنان نيست. روى همين اصل است كه مرفوع با مجرور و بالعكس، مقابل هم درد و فاصل__ه نزديك به هم قرارگرفته اند و همچنين مفتوح و منصوب غيرمنّون.

مث______ال: اِنّ____ا خَلَقْنَ__اهُ____مْ مِ____نْ طِي____نٍ لازِبٍ عَ__ذَابٌ وَاصِ__بٌ (1)

گاهى گفته شده است كه در صورت اطلاق قافيه هاى مقيّد (سكون وقفى) حركات آنها بايد توافق داشته باشد و همچنين است در سجعى كه مبنى بر سكون اواخر جمله باشد. (2)

1- 9 _ 11 / ص_________افّ_______ات .

اساس و مبناى فواصل قرآنى (187)

وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ وَ يُنْشِ_ى ءُ السَّح_ابَ الثِّقالَ (1)

ج_______اراللّه زمخش______رى درب________اره سج_______ع م____ى گ___وي_______د:

رعايت مجرد فواصل بما هو فواصل كلام را زيبا نمى نمايد مگر اين كه رعايت آن همراه با سداد معنى و استوارى آن براساس سبكى كه مقتضاى حسن نظم و التيام كامل باشد، همچنان كه انتخاب الفاظ شيرين و پشت سرهم به تنهايى زيبا نيست مگر اين كه مطيع و تابع صددر صد معانى باشد. البته معانى صحيح و منظم. يعنى معانى كه برطبق حكمت عقلانى نظم يافته باشد و اما اگر جنبه معانى

1- تن__اس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د ه__ادى معرف__ت، بنياد معارف اسلامى، ص 98 .

2- 11 و 12 / رعد .

(188) شعر و شاعرى

از نظر دور داشته شود و فقط به تحسين الفاظ تنها پرداخته شود بدون اين كه مؤدى و معانى آن در

دل ها منظور باشد، اين نوع كلام از بلاغت هيچ بهره اى حتى به اندازه فتيل (نخ نازك داخل بريدگى هسته خرما) نخواهد داشت.

ترك رعايت تناسب در عطف بين جمله هاى فعليه به خاطر رعايت جانب فواصل نمى توان نمود به اين بهانه كه اين نوع رابطه يك رابطه لفظى است كه هيچ غرض و هدفى عقلانى ندارد، زيرا به دليل تقديم و تأخير در اين دو جمله به خاطر قصد اختصاص انجام شده پس جنبه لفظى هم رعايت آن گاهى اوقات لازم بوده و چه بسا بدون آن تناسب لازم نباشد. (1)

1- تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د ه__ادى معرف__ت، بني_اد مع_ارف اسلامى، ص 98 .

اساس و مبناى فواصل قرآنى (189)

آخ___ري_____ن ك_________لام

زبان هنر، بين المللى است و بدور از مرزهاى جغرافيايى مى تواند با ملت ها و قوم هاى گوناگون ارتباط برقرار كند. زبان هنر زبانى است كه مى تواند هرگونه پيام__ى را در كوتاه تري__ن زمان ممك__ن و با تأثي__رى زياد به ديگران منتقل كند. و از آنجا كه شعر يكى از مصاديق بارز هنر است مى تواند زب__ان رسان__دن حقاي__ق دين باش__د و واقعيت ه__اى زندگى و اصول حي__ات معق__ول را به مخاط__ب منتق__ل كند. مى توان__د زندگ__ى را و هم راه چگونه زيستن را نشان دهد و ب__ا بي__ان شي__وا و رس__ا ب__ر طب__ق موازي__ن اصي__ل دين__ى ه__م درده____ا را بي____ان كن__د و ه__م راه درم_ان را ارائ__ه ده___د.

(190) شعر و شاعرى

مى تواند ارزش هاى برتر زندگى و آرمان هاى انسان واقعى و سرانجام مقصد را به انسان بنماياند و به نوعى روح تعهّد را در انسان ها بدمد.

و امروزه كه ردّ پاى تهاجم فرهنگى را مى شود در متن زندگى ها احساس كرد پس بايد بهتر و بيشتر از گذشته هنر

را چون اسلحه اى دريافت و از حيثيت و فرهن__گ و آداب دي__ن و حكمت و عرفان خود پاسدارى نمود.

«اله__ى! خَلِّصْن__ا عَ__نِ الاِْشْتِغ_الَ بِالْمَلاهِى وَ اَرِنَا الحَقايِقَ الاَْشْياءِ كَما هِىَ»

آخرين كلام (191)

فهرست منابع

تفسي__ر ج__وان (برگرفته از تفسيرنمون__ه آية اللّه مكارم شيرازى)، محمد بيستونى،انتشارات بيان جوان،

چ____اپ اول، جل___ده____اى 1 تا 30.

بيستون__ى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسيرجوان، اوّل، قم، انتشارات بيان جوان .

تفسيربي__ان (برگرفته ازتفسيرمجمع البيان طبرسى)، محمد بيستونى ،انتشارات فراهانى ، چ____اپ اول .

بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير بي_ان، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى .

قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازى .

آيي__ن انتظ__ار (خلاصه مكي__ال المك_ارم)، واح__د پژوهش__ى مسج__د مق_دس جمكران، 1383، اول،

انتش____ارات مسج____د جمك____ران .

اطلاع__ات عموم__ى سخن، مهدى يداللهى،1373، اول، تهران، انتشارات سخن .

(192)

ادبي__ات و تعه__د در اس__لام، محمدرض__ا حكيم__ى، 1379، يازده__م، ق__م، نش__ر فرهن_گ اسلامى .

تفسي__ر و نق__د و تحلي__ل مثن__وى مول__وى، ح__ج 7، محمد تق__ى جعف__رى، 1363، ده__م، اسلامى .

تناس__ب آي__ات، آي__ة اللّه شي__خ محم__د ه_ادى معرف_ت، 1373، اول، قم، بني__اد مع__ارف اسلام__ى .

تماشاگه راز، مرتضى مطهرى، 1359، اول، تهران، صدرا .

تحوّل شعر فارس___ى، زين العابدي__ن مؤتمن، چاپ شرق .

تفسي__ر نم__ون____ه، ج 15، 18، 19، 24، ناص__ر مك__ارم شي_رازى، ته__ران، دارالكت__ب الاسلامي__ه .

ترجم__ه المي__زان، ج 15،17،19، علام__ه طباطباي__ى، ترجم__ه سيد محم__د باق__ر موس__وى هم____دان___ى، ق_____م، انتش________ارات اسلام_____ى .

تفسي__ر ج__ام__ع، ج 5، 7، سي__د اب__راهي__م ب__روج__ردى، س____وم، ته____ران، انتش___ارات ص___درا.

تفسي__ر ان__وار درخش__ان، ج 12، 13، سي__د محم__د حسين__ى الهمدان__ى، ته_ران، كتابفروشى لطفى.

(193)

تفسي__ر منه__ج الصادقي__ن، ج 6، 7، ملافت__ح اللّه كاشان__ى، دوم، ته__ران، كتابف__روش__ى اس_لامي__ه.

تفسير روض الجن__ان و روح الجن__ان، ج 14، 16، حسي__ن بن عل_ى محمد بن احمد الخزايى نيشابورى،

مشهد، بنياد پژوهشاى اسلامى آست__ان ق__دس رضوى .

تفسير اثنى عشرى، ج 9، 11، حسي__ن بن الحسين__ى الشاه عبدالعظيمى،

اول، تهران، انتشارات ميقات.

راه وصال (وظائف مؤمنين در زمان غيبت امام زمان "عجل اللّه تعالى و فرجه الشريف")، سيدرضا حسينى

مطلق، 1380، دوم، پارسايان.

شع___ر چيست؟ (اسماعي__ل، محم__ود، هومن) خوي__ى، 1356، دوم، امير كبير .

شعر بى دروغ شعر بى نقاب، دكتر عبدالحسين زرين كوب، 1356، سوم، جاويدان.

شعروموسيقى وسازوآوازدرادبيات فارسى،ابوتراب رازانى،1340، اداره كل نگارش وزارت آموزش و پرورش.

شع__ر مع__اص__ر ع____رب، محم__د رضا شفيع__ى كدكن__ى، 1380، اول، ته__ران، انتش__ارات سخ__ن.

(194)

فلسف__ه هن__ر، احمد رض__ا بسي__ج، 1380، اول، شهركرد، انتش___ارات مري__د.

فصلنام__ه شع__ر، ج 35، ح__وزه هن__رى حس__ن بنياني__ان، 1383، چاپ معاصر، سال دوازدهم، ته__ران، انتشارات سوره مهر.

فرهن__گ جام__ع ع_رب_ى _ فارسى، ج 1، احم__د سي__اح، 1348، چه__ارم، ته__ران، محم__ود فردي__ن.

قاموس ق_رآن، ج 4، سي__د على اكبر قرش_ى، 1354، اول، ته__ران، فردوس__ى .

مع__ارف و معاري__ف، ج 6، سي____د مصطف__ى حسين__ى دشت__ى، 1376، دوم .

مكتب هاى ادبى، رضا سى حسينى، دوم .

م__اهن_____ام_______ه مش_____رق، دوره اول، ج 1، محم__________د م______ددپ__________ور ، 1383، اول .

مفاتي___ح الجن___ان، ح___اج شي___خ عب____اس قم___ى، 1345، دوم، ته___ران، انتش___ارات علم___ى .

مراث___ى وص___ال شي_رازى، على اكبر نورى زاده، 1390 قم____رى، شي____راز، كتابخان___ه احم____دى.

(195)

مبان__ى موسيقاي__ى الح__ان و نغم__ات ق__رآن كري__م، حس__ن سلط_ان پناه، 1382، اول، تهران، اسوه.

مي___زان الحكم_____ه، محم___د محم___دى رى شه___رى، 1381، س___وم، ق___م، دارالح___دي____ث .

نه_____ج الب___لاغ________ه، ترجم____ه محم_____د دشت______ى ، 1382، اول، ته_____ران، اس_______وه .

هن__ر از ديدگاه مق__ام معظ__م رهب__رى، سيد على خامنه اى، 1374، پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

ن___رم اف_____زار بح________ارالان_____وار .

ن____رم اف________زار الغ______دي_______ر .

ن___رم اف_____زار ن______ورالان_______وار 2.

ن___رم اف_____زار جام__ع التف___اسي____ر .

(196)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109